روغن ریخته را نذر امامزاده نمیکنند. برای همین هم وقتی میگویم «میبخشم» نه از این جهت است که نیازی به آن ندارم و نه از آن جهت که عطایش را به لقایش بخشیده باشم؛ نه! فقط به خاطر این است که دوستش دارم.
هم پول دوستداشتنی است، هم همسر و هم خانواده. اما این که میگویم «دوستش دارم»، بالاتر از همه اینهاست. من یک خانمی را دوست دارم که وقتی مرغ خیالم را به سوی او پرواز میدهم، مست میشوم و رقصِ بالهایش مرا مدهوش میکند. او کسی است که عالمیان در آرزوی غبارِ قدمگاهش هستند تا آن را توتیای چشم خود کنند و شفای ابد یابند.
حالا فرزند او به من تضمن داده است که اگر مهریهام را ببخشم، با آن بانوی نازنین محشور میشوم. چه کسی حاضر است این معامله پرسود و بیضرر را رد کند؟ فقط کافی است بداند که عذاب قبر نخواهد داشت و ثواب هزار شهید را خواهد برد و عبادت سال را به دست خواهد آورد؛ و مهمتر از همه آن که در قیامتِ ابدی با حضرت زهرا خواهد بود. آری؛ من میبخشم فقط به خاطر این که دوستش دارم.
اما اگر یک بیانصافی گفت «مهرم حلال و جانم آزاد»، به او چه بگویم جز این که تاسف بخورم به خاطر این کملطفی؟ چرا که هم فال را از دست داده است و هم تماشا را! نه؛ او نفهمیده لذت خانواده خوب و خوب همسربودن را! من اگر میبخشم به این خاطر است که قبل از پیمان عشق با همسرم، پیمان بندگی با خدایم امضا کردهام و او هم تضمین کرده است خانواده بهشتی را برای من. حالا با خیال راحت به همسرم و خانوادهام عشق میورزم و مهریهام را به او میبخشم، چون دوستش دارم.
راستی؛ به پدر و مادرِ عزیزتر از جانم اطمینان میدهم که به اعتمادِ من به خدا اعتماد کنند و نگران آینده مالی و اقتصادی من نباشند. زیرا تضمین خدایی ردخور ندارد. این گونه شاید پدر و مادرهای دیگر هم الگو بگیرند و برای عروسان و دامادهای بعد، ساده کنند ازدواج را.
از تو خواهر مهربان که از پلیدیهای این دنیا به دور هستی و مسحور دنیای فاسد تبلیغاتچیها نشدهای نیز میخواهم که با من و هزاران همسر فاطمی دیگر همراه شوی و در این روز مرد، به خودت و همسرت بهترین هدیه را بدهی. هدیهای که بهشت را روزی تو و آرامش را نثار همسر و خانوادهات میکند. اگر چنین کردی، حتما با جملهای زیبا آن را- از طریق پیامک یا تارنما- به ما خبر بده تا قطرهقطره جمع گردیم؛ وانگهی دریا شویم... و چه چیزی زیباتر از دریای همسران فاطمی.