روزهای جمعه را دوست دارم، چراکه مرا به یاد تو میاندازد، به یاد تو که روزی خواهی آمد.روزهای جمعه را دوست دارم، چراکه متعلق به توست، به تو که صاحب الزمانی. روزهای جمعه را دوست دارم، چراکه توی این روزها، کوچهها، خانهها، درختها، گلها، حتی حرفها و نگاهها، همه حال و هوای دیگری دارد. حال و هوای تو را دارد.
روزهای جمعه را دوست دارم، چراکه همه چیز بوی انتظار میدهد، بوی تو را، بوی قدمهای آسمانی تو را.
روزهای جمعه را دوست دارم، چراکه تقویم خانه نیز رنگ غروب و تنهایی لحظههای بیتو را به خود دارد، رنگ سرخ غروب انتظار را.یک جمعه دیگر آمد و رفت، بیتو. بدون حضور تو، بدون ضرباهنگ قدمهای تو.یک جمعه دیگر آمد و رفت، اما این بار نیز چشمها به نور جمال و زیبای تو روشن نگشت. یک جمعه دیگر آمد و رفت و... .یک جمعه دیگر آمد و رفت و زمزمه دعای اللهم عجل لولیک الفرج این بار نیز به استجابت دعا نرسید.
چند سالیست که بر نام تو مستی کردم
دل را از پس تو پوچ ز هستی کردم…اما…
هر زمان چشمک نازی دیدم…همچو مرغی به گنه پریدم
باز هم آمده ام…
تا که بر سر در این ایوانت
چو کبوتر باشم
بازهم آمده ام..اما…
کوله بارم پر از سنگ گنه
درد را در پس چشمم دیدی
وصله درد ز قلب و دل من برچیدی
تو مرا راه بدادی حرمت
حرم با دل و جان در کرمت…ای امامم یا علی موسی الرضا(ع)
چند سالیست که بر نام تو مستی کردم
دل را از پس تو پوچ ز هستی کردم…اما…
هر زمان چشمک نازی دیدم…همچو مرغی به گنه پریدم
این که منت کنیم حرفی نیست
چون که تو گل پسر فاطمه ای و بدلت مرزی نیست
پس تو دستم را گیر
در پس معرکه هستم درگیر
هستیَم نام تو است
مستیَم از می و پیمان تو است
من گنه کردم ولی کن…
باز هم آمده ام…
شنیده ام بیمار ها شفا داده اے
بیمارى هاے لاعلاج
شنیده ام بیماران هر چہ نا امیدتر ، شما رئــوف تر
چندے است دلم بدجور بیمار است،
بہ در هر کجا رفتم راهم نداده ،
ردم کردند
چند سالے است دلم معتاد بہ گناه است...
شنیده ام بیماران دست بہ پنجره فـღـولـاد شما مےکشند و شفا مےگیرند
نہ پایم بہ حرم مےرسد نہ دست کوتاهم بہ پنجره فـღـولـادتـان آقـا ...
دلـ م سخت بیمار است ... شفا مےدهے ؟
باز مثل همیشه در حیرتم ...
در حیرتم و گیج
از این همه مهربانی ...
از این همه لطف ...
این همه عشق ...
این همه نور ...
یعنی باز هم مرا طلبیده ای ؟!
یعنی باز من هستم و شما و بهشت انقلاب و پنجره فولاد ...
باز من هستم و عمری دردِ دل ...
هان فهمیدم او نام و نشانی از علی (ع) دارد، میلیون ها فدایی و جان ناقابل دارد، خانه اش بجای فرش، موکت و نقشی از عرش دارد، در دل هر ایرانی باغیرت جای دارد، همچون شهدا چفیه ای بر گردن دارد، همچون جانبازان دستی ز یادگار از دشمن دارد، صدها هزار خاطره از جبهه و زندان دارد، راستی یادم رفت او کفش هایی پینه بسته همچون امیرالمؤمنین علی (ع) دارد...
سید علی لب تر کند جان را فدایش می کنم...
پوستر زیبا