شبهه: داشتم به محل کارم می‌رفتم که در راه دلواپسی را دیدم که غمگین و افسرده درکنج عزلت نشسته بود و هر ۱۵ ثانیه یک بار فریاد می‌کشید. شاید باورتان نشود ولی دلواپس‌ها هم نیاز به محبت دارند، گاهی باید دست نوازشی به سرشان کشید و بغلشان کرد، حتی برایشان هدیه خرید. من که یکی […]

شبهه:

داشتم به محل کارم می‌ رفتم که در راه دلواپسی را دیدم که غمگین و افسرده درکنج عزلت نشسته بود و هر ۱۵ ثانیه یک بار فریاد می‌کشید. شاید باورتان نشود ولی دلواپس‌ها هم نیاز به محبت دلسوزی دارند، گاهی باید دست نوازشی به سرشان کشید و بغلشان کرد، حتی برایشان هدیه خرید.

من که یکی از اصول زندگی‌ام همیشه اعتقاد به گفت‌و‌گو و همدلی بوده خودم را به دلواپس رساندم و گفتم: عزیزم، چرا غمگینی؟دیدم چیزی نمی‌گوید و فقط با ناراحتی به من نگاه می‌کند.گفتم: حدس می‌زنم نگران مردم و کشور هستی.با سر تأیید کرد.

گفتم: از اینکه میانگین سن اعتیاد در کشور به ۲۰ سال رسیده ناراحتی؟

سرش را که میان دستانش گرفته بود به نشانه «نه» تکان داد.

گفتم: افزایش ۱۵ درصدی مرگ و میر زنان در اثر سوءمصرف مواد مخدر نگرانت کرده؟

باز هم سرش را تکان داد و گفت نه.

چنان نگاه عاقل اندر سفیهی بهم کرد که خودم خجالت کشیدم.

فوراً گزینه بعدی را مطرح کردم و گفتم: آلوده بودن مواد غذایی، آب معدنی‌ها، میوه‌ها و سبزی‌ها، هوا، خاک، آب و آتش روح لطیفت را آماج تیر غم کرده؟

باز هم گفت نه!

توی دلم گفتم ای تیرم به غمت اصابت کنه، چه مرگته آخه! با این حال سعی کردم به اعصابم مسلط باشم. پیش خودم گفتم حتماً این مشکلاتی که تا الان مطرح کردم مسائل بی‌اهمیتی بوده و جزو دغدغه‌های عده قلیلی از مردم بوده و دلواپسان را معمولاً مشکلات بزرگتر و در ابعاد ملی ناراحت می‌کند.

گفتم: فهمیدم برای چی ناراحتی. قهرمانی تیم فوتسال بانوان در آسیا! درسته؟

سرش را جوری تکان داد که تفسیرش می‌شود: آره ولی الان به خاطر اون ناراحت نیستم.

گفتم: برجام؟

گفت نه!

گفتم: پس چته؟

محکم زد توی سرش و همین‌طور که اشک می‌ریخت بریده بریده گفت: دست… دست!

گفتم: دانشجوها باز دست زدن؟

گفت: نه.

گفتم: کنسرت؟

گفت: نه.

گفتم: دست بیگانه از آستین عوامل غرب؟

باز گفت: دست دست!

دستانم را نزدیک هم گرفتم و گفتم: من دست بزنم؟

گفت: دست دادند! چرا نمی‌فهمی؟

دوزاری‌ام افتاد و گفتم: هاااان… اون قضیه رو میگی. مهم نیست که!

گفت: مهم نیست!!؟

گفتم: آره بابا. دست دادن مهم نیست، مهم اینه که آدم پا نده.

عصبانی شد. تشت آب یخ را گذاشتم کنارش گفتم بنشین بر لب تشت و گذر عمر ببین/ کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس!

پاسخ به شبهه:

اون دلواپسی اگر دغدغه داره همون اولین کسی هست که در جنگ تحمیلی ۸ ساله و یا در هر صحنه ی خطیر دیگری سروپانشناخته به میدان آمده و خواهد آمد، همین دلواپسان بیشترشان یا جانباز و خانواده شهیدند و یا دردکشیده و از قشر مستضعف و انقلابی، و البته آنان که دلواپسی را نمی فهمند حق هم دارند او را به سخره بگیرند و سوژه طنزشان کنند، چرا که چه عراق حمله کند و چه آمریکا، چه رضاخان چادر از سرزنانشان بکشد و چه عوامل منحرف و نفوذی داخلی، سر از آخور چرب و نرم خویش بیرون نمی آورند … آری، ایشان میگویند استقلال مهم نیست! نفوذ بی معنیست! می گویند باید زندگی کرد به هر قیمتی! عزت و ذلت و غیرت به چه معنیست!!!

دلواپسی در آیینشان معنی ندارد، دلواپسی شان تنها برای خور و خواب و شهوت است نه برای نام و راه و عزت، آری از قول ما به ایشان بگویید سبک زندگی شما نشان می دهد که چقدر به فقر و اعتیاد و ازدواج و مشکلات جامعه اهمیت می دهید و سبک زندگی ما هم نشان می دهد که چقدر با همین دستان خالی و زندگی ساده، بابت ارزشها و اصول مان احترام قائلیم، ما از همین پول نداشته مان خمس و زکات و صدقه و خیرات و نذر به هم نوعانمان کمک می کنیم و کوله بارمان آماده است تا آنجا که کشور و مردم و مظلومان جهان به آن نیاز دارد هجرت و جهاد کنیم، اصلا بیایید تقسیم مسئولیت کنیم …. شما فقرا را سیر کنید و ما در گاه خطر درخت ایران اسلامی را با خونمان سیراب می کنیم … حالا که شما اینقدر دغدغه مردم و مشکلاتشان را دارید بیایید و بجای این که پولتان را درحلقوم اماراتی ها و تایلندی ها و آنتالیایی ها و خرج سفرهای خارجی و عیش و نوش های داخلی کنید، به همین فقرا که از حرص و طمع و بی ایمانی کاخ نشیانان به کوخ نشینی مبتلا شده اند بدهید … شک نکنید که ما در دلواپسی مان برای افشای نفوذ دشمن و در راه تقبیح اعتماد به دشمن و مبارزه با او، جان و مال و آبرویمان را تقدیم میکنیم و شما هم مرد باشید و در نگرانی تان برای فقر و بی خانمانی مردم ذره ای از هزینه های عیش و نوش و سفرهای خارجی تان را صرف کنید …