1 / 5
تماشا کنید: بلاک چین به زبان ساده چیست؟
1 / 5
طرز تهیه کوکتل های خنک تابستانه!
1 / 5
دانلود رایگان آخرین نسخه اصلی موبوگرام Mobogram T4.6.0-M10.5.1
1 / 5
دانلود برنامه مسنجر امن سیگنال اندروید Signal Private Messenger 3.1.1
1 / 5
6 پیام‌رسان جایگزین برای تلگرام

خبرنامه ایملی
کتاب هفته نام کتاب: کتاب سیزده
معرفی کتاب
دنبال کنندگان

۴۳ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

قرآن آنلاین

مشاهده و دریافت کد
۰۲ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۶ ۰ نظر موافقین ۱
سایبر

حوزه های اخلاقی

1.اخلاق اجتماعی

2.اصول اخلاقی روابط بین الملل اسلامی

3.نقش اخلاق و معنویت در کارامدی نظام اسلامی

4.اخلاق فردی

5.اخلاق الهی

۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۲ ۰ نظر
سایبر

اخلاق الهی

اخلاق الهی (دینی) عهده‌دار شکل و سامان دهی ارزش‌های حاکم بر رابطه انسان با آفریدگار خویش‌است.
از دیدگاه قرآن، انسان، آفریده خداوند است و نشان بندگی او را از همان آغاز وجودش دارد. خدا هنگام آفرینش انسان بر ربوبیّت خود از فرزندان آدم گواهی گرفته است: «و‌اِذ اَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنی ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّیَّتَهُم و اَشهَدَهُم عَلی اَنفُسَهِم اَلَستُ بِرَبِّکُم قالوا بَلی شَهِدنا». [۳۲]

الزامات بین رابطه انسان با پروردگار
رابطه انسان با ربّ خویش، الزام‌های خاصّی دارد.

←← ایمان
مهمّ‌ترین آن‌ها ایمان به خداوند است. قرآن نخستین پند لقمان را به فرزند خویش، شرک نورزیدن به خدا نقل کرده؛ زیرا شرک، ستمی بزرگ است: «و‌اِذ قال لُقمـنُ لاِبْنهِ و هُوَ یَعِظُهُ یـبُنَیَّ لاتُشرِک بِاللّهِ اِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظیم». [۳۳]
ایمان که تسلیم قلبی آدمی به خداوند است، گوهر فضیلت‌های دینی به‌شمار می‌رود. آی عنوان پیوند ات بسیاری، انسان‌ها را به ایمان به خداوند ، معاد، رسالت و دیگر امور غایی و الهی فرا می‌خوانند.
ایمان، روح رستگاری آدمی است و بدون آن، عمل صالح فایده محدودی دارد و راه به رستگاری ابدی نمی‌برد. در قرآن کریم تقریباً همه‌جا، عمل‌صالح به ایمان عطف شده است تا نشان‌دهد که سعادت ابدی بدون ایمان به‌دست نمی‌آید.

←← توکّل
توکّل که چیزی بیش از اصل ایمان، و نشان اعتماد فوق‌العاده به مشیّت الهی است، یکی دیگر از فضیلت‌هایی شمرده می‌شود که در رابطه انسان با خدای خود ظهور و بروز می‌یابد: «قُل لَن یُصیبَنا اِلاّ ما کَتَبَ اللّهُ لَنا هُوَ مَولـنا و عَلَی اللّهِ فَلیَتَوکَّلِ‌المُؤمِنون». [۳۴]

←← عبادت
عبادت و تعظیم شعایر دینی نیز جزو فضیلت‌هایی است که در رابطه انسان با خدای خود مجال ظهور می‌یابد: «قُل اِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی و مَحیایَ و مَماتی لِلّهِ رَبِّ العـلَمین». [۳۵]

←← خشیت
خشیت و خداترسی، از عناصر ارزش‌مند روحی است که در ارتباط انسان با جلال و جبروت الهی ظهور می‌یابد: «مَن خَشِیَ الرَّحمـنَ بِالغَیبِ و جاءَ بِقَلب مُنیب»؛ [۳۶]چنان‌که محبّت شدید به خدا نیز از عناصر ارزش‌مند دیگری است که در سایه ایمان به وی برای انسان حاصل می‌شود: «والَّذینَ ءامَنوا اَشُدُّ حُبًّا لِلّهَ». [۳۷]
آثار و نتایجی که در زمینه ارتباط انسان با خدا به‌دست می‌آید، بسیار است و هر کدام در جای خود در این دائرة‌المعارف مورد بحث قرار می‌گیرد.

وجه تمایز اساسی اخلاق دینی از اخلاق غیر دینی
این فضیلت‌ها، وجه تمایز اساسی اخلاق‌های دینی از اخلاق‌های غیر دینی است؛ زیرا ارتباط انسان با خدا و غایات اصلی هستی چیزی است که اخلاق‌های غیر دینی به عمد یا به سهو آن را نادیده گرفته‌اند؛ ازاین‌رو نسخه اخلاقی آن‌ها حدّاکثر به‌کار سامان دادن زندگی این عالم می‌خورد و به زندگی آخرتی راهی ندارد.
مهمّ‌تر آن‌که اخلاق‌های دینی با دادن صبغه الهی به همین فضیلت‌های معمول، آن‌ها را تقدّس بخشیده، وسیله تقرّب به خداوند که اساس رستگاری است، قرار می‌دهند.
در این نگاه، تعاون اجتماعی، تواضع و‌... و هر کار نیک دیگری رنگ و روی دینی می‌گیرد و مورد ستایش الهی و مایه جلب رضایت خداوند می‌شود؛ بنابراین، مکارم اخلاقی افزون بر ارزش ذاتی، زمینه‌ساز رضایت و ستایش خداوند نیز هست. گرامی‌ترین انسان‌ها نزد خداوند، خویشتن‌دارترین آن‌ها است. [۳۸]خدا عدالت‌پیشگان [۳۹]و نیکوکاران [۴۰]را دوست دارد.
اخلاق از دیدگاه قرآن حتّی آن‌جا که به تنظیم رابطه انسان با خود یا جامعه می‌پردازد می‌تواند صبغه الهی و دینی داشته باشد و این به نیّت خالص الهی در انجام آن‌ها مشروط است و هر چه نیّت انسان خدایی‌تر باشد، پاداش آخرتی بیش‌تر است. [۴۱]

۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۱:۰۱ ۰ نظر موافقین ۰
سایبر

اخلاق فردی

منظور از اخلاق فردی، اصولی است که صرف نظر از حیثیّت اجتماعی انسان، به بیان ارزش‌های اخلاقی او می‌پردازد. جدیّت و کوشش در راه خدا برای فرد انسان، ارزش است: «وَالَّذینَ جـهَدوا فینا لَنَهدینَّهُم سُبُلَنا». [۴]
قرآن به استقامت و ثبات در راه خدا: «فَاستَقیمُوا اِلَیهِ وَاستَغفِروه»، [۵]و ترک پیروی از هوای نفس سفارش کرده است: «وَ‌لاتَتَّبِعِ الهَوی فَیُضِلَّکَ عَن سَبیلِ اللّه»، [۶]بستن چشم از نگاه به نامحرم و پاک دامنی که از عزّت نفس نشأت می‌گیرد: «قُل لِلمُؤمنینَ یَغُضّوا مِن اَبصـرِهِم و‌یَحفَظوا فُروجَهُم» [۷]و نیز انتخاب الگو و اسوه‌ای دینی در زندگی هر فرد، مورد سفارش قرآن است: «لَقَد کان لَکُم فی رَسولِ‌اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَة». [۸]
خداوند، حسد را که حالتی درونی و فردی است، نکوهش می‌کند و از انسان می‌خواهد به بندگان او برای نعمتی که خداوند به آنان داده است، حَسَد نورزد: «اَم‌یَحسُدونَ النّاسَ عَلی ما ءَاتلـهُم اللّهُ مِن فَضلِه»، [۹]و سرانجام از آدمی می‌خواهد که در توانگری از اسراف و تبذیر بپرهیزد: «وَ‌لاتُبَذِّر‌تَبذیرًا اِنَّ المُبَذِّرینَ کانوا اِخون الشَّیـطین». [۱۰]

۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۵۹ ۰ نظر موافقین ۱
سایبر

نقش اخلاق و معنویت در کارامدی نظام اسلامی

نقش اخلاق, اعتقاد, معرفت و معنویت نقشی بنیادین, زیربنایی, سرنوشت ساز و انکارناپذیر در کارامدی نظام است. ترابط اخلاق و معنویت با کارامدی نظام اسلامی و بازشناسی عوامل حدوث و بقای یک انقلاب و در واقع نظام اسلامی یک ضرورت غیر قابل انکار می نماید؛ چرا که تنها با این نگاه است که می توان از نفوذ اندیشه های بیگانه و افکار لیبرالیستی سکولاریستی و اومانیستی به نام اسلام جلوگیری نمود. از دیدگاه اسلام هرگاه در نظام اجتماعی و مدیریت حاکم بر جامعه «ایمان و عمل صالح» حکمفرما باشد آن حکومت دارای برکات و ثمرات ماندگاری خواهد بود.
این مقاله بر آن است تا به بررسی کارامدی نظام سیاسی, نظام اسلامی و ترابط و تعامل متقابل «اخلاق و معنویت» با «کارامدی نظام اسلامی» بپردازد. [*] استادیار دانشگاه آزاد اسلامی, واحد کرج.
|42|
مقدمه
پیش از ورود به بحث در باره? «نقش اخلاق و معنویت در کارامدی نظام», لازم است مفردات موضوع را اندکی توضیح دهیم:
«اخلاق», از (خُلق) به معنای صورت باطنی انسان است, چنان که (خَلق) صورت ظاهری است؛ چه این که انسان, هم از صورت مُلکی و خَلْقی و هم از صورت ملکوتی و خُلْقی برخوردار است که صورت غیبیِ انسان, تابع ملکات نفس و خلق باطن است.[1]
بنابراین, اخلاق, مجموعه? خُلْقیات یا صفات ثابته و ریشه دار نفسانی است که باعث می شود انسان, بدون نیاز به تفکّر, کارهایی انجام دهد. لذا اخلاق در ارتباط تنگاتنگ با عقل و اراده? انسان است؛ زیرا صفات پسندیده یا ناپسند را انسان به تدریج در وجود و نفس خویش راسخ و ثابت یا ملکه می کند[2] و همه? قوای درونی انسان, اعم از قوای ادراکی و تحریکی, در ارتباط با اخلاق هستند و اخلاق از اقسام «حکمت عملی» شد تا مبنایی برای چگونه زیستن و با ارزش و مقدس و عقلانی زندگی کردن باشد که در نظام اخلاقی اسلام, با توجه به نوع انسان شناسی اسلامی, بایدها و نبایدها و حسن و قبح های اخلاقی مطرح شده است که با فطرت, عقل و اختیار انسان همگرایی تام دارد و اخلاق اسلامی در نسبت با کارامدی نظام؛ یعنی مجموعه تجلّیات رفتاری که در قالب مدیریت دینی و حکومت وحیانی بروز و ظهور می کند قرابتی خاص دارد؛ لذا اخلاق سخن گفتن, اخلاق معاشرت با مردم و اخلاق ریاست و مدیریت, اخلاق اقتصاد و تجارت, اخلاق ملی و بین المللی و..., همه در نظام اخلاقی اسلام تبیین شده است. بنابراین, اخلاق, ایجاد محدودیت و مانع برای پویایی مدیریت نیست, بلکه به عکس, مدیریت را در یک نظام و مکانیسم منطقی, عقلانی, عاطفی و ارزشی که حقیقت, سعادت و کمال انسان را منظور نماید, شکل می دهد و تجربه? تلفیق اخلاق و مدیریت و اخلاق و سیاست در نظام نبوی و علوی و کارامدی آن, تجربه? بسیار گرانبهایی بود و هست و تجربه? تلخ تفکیک اخلاق از حکومت و سیاست در قرون متمادی, به خصوص غرب جدید نیز تجربه ای برای بازگشت به توأم سازی اخلاق و حکومت است؛ چه این که اخلاق, تزریق صفات ارزشی همچون صداقت, امانت داری, فروتنی و تواضع, حسن سلوک با مردم و رعایت حقوق شهروندان, عدم مکر و حیله در مدیریت و عدم سودجویی و منفعت طلبی در [1] شبّر, سید عبدالله, الاخلاق, ص 1 امام خمینی, چهل حدیث, ص 13 [2] فیض کاشانی, الحقائق, ص 54
|43|

عرصه? سیاست ورزی است. حال آیا بایدها و نبایدهای عقلی و سلامت بخش, مایه? تقویت کارامدی است یا تضعیف آن ؟ ما در مقاله? پیش روی, نقش اخلاق را در گسترش توسعه و پویایی و بالندگی نظام اسلامی با توجه به آیات, احادیث و تاریخ زندگی معصومان (ع) مورد بررسی قرار می دهیم. معنویت
معنویت, براساس اعتقاد به ماورای عالم و جهان غیب و باورهای باطنی شکل می گیرد. این که انسان به ماورای حس و جهان فیزیک اعتقاد داشته باشد, جهان ماده و معن, صورت و سیرت و ظاهر و باطن را از هم جدا نداند, بلکه براساس تفکّر اصیل اسلامی, میان ملک و ملکوت و شهود و غیب پیوند برقرار نماید و معتقد به تعدیل نسبت ماده و معنا باشد.
معنویت, پاسخ مثبت به نیازهای درونی و گرایش های فطری است. معنویت, پیوند انسان با خدا و عالم باطن است و اصالت را به معنا و متافیزیک دادن. معنویت یعنی انسان براساس جهان بینی توحیدی به مبدأ و معاد باورداشته باشد و انسان را در برابر خدا و خود و جامعه و جهان, مسؤول و پاسخگو بداند. معنویت, ارتباط روحی با معبود است از طریق نماز و راز و نیاز و در همه چیز و با همه چیز خدا را منظور داشتن و انگیزه و اندیشه را الهی کردن و انگیخته ها را رنگ و رایحه? خدایی دادن.
حال آیا میان معنویت و مدیریت, تعارض وجود دارد؟ آیا میان اهل معنا بودن و با خدا رابطه? وجودی و باطنی داشتن و حکومت و سیاست ورزی, تضادی هست ؟
به یقین هرچه معنویت انسان بیشتر و قوی تر باشد, خلاقیت و ابتکار, عدالت فکری و روحی, عدالت اخلاقی و اجتماعی و عدالت در عرصه? حکومت و مدیریتش بیشتر خواهد بود و انسان های اهل معنویت یعنی انسان براساس جهان بینی توحیدی به مبدأ و معاد باورداشته باشد و انسان را در برابر خدا و خود و جامعه و جهان مسؤول و پاسخگو بداند.
|44|
نظام کارامدِ اسلامی, نظامی است که براساس شریعت اسلام و آموزه های وحیانی و با تکیه بر آرا? و مشارکت سیاسی جامعه و مقبولیت و محبوبیت مردمی عمل نماید.
معن, به حکومت به عنوان ابزاری برای تحقّق آرمان های اصیل انسانی و ارزش های الهی می نگرند.
معنویت اسلامی با مدیریت اسلامی, ارتباطی تنگاتنگ داشته و عامل تقویت, توسعه و توفیق حکومت و مدیریت یا کارامدی بیشتر نظام اسلامی می شود؛ چنان که در سیره? سیاسی پیامبر اعظم (ص)و علی‏(ع)دیده ایم و همانطور که در سیره? حکومتیِ حضرت امام خمینی(قدس سره)نیز مشاهده کرده ایم. پس در معنویت اسلامی, چند مؤلفه? مهم وجود دارد:
1. معرفت اسلامی
2. عقلانیت اسلامی
3. عبودیت اسلامی
4. وظیفه گرایی و خدمت به جامعه برای تحصیل رضای خدا
5. راه های برون رفت از همه? مشکلات و چالش های روزامد حکومتی, که تنها با تعبد و توکل ممکن و میسور است؛ لذ, معنویت اسلامی, نقش بنیادین در کارامدی نظام اسلامی دارد.
6. طراوت همیشگی و خستگی ناپذیری در خدمت به مردم و محرومان و.... کارامدی نظام سیاسی
مقصود از نظام کارامد, نظامی است که با تکیه بر بینش ها و ارزش های اسلامی, توانمندی مدیریت و سامان دهی استعدادهای بالقوه آدمیان در عرصه های گوناگون و فعلیت بخشیدن به آن ها را داشته باشد. کارامدی یعنی: توان و قدرت حلّ مشکل معیشت و امنیت جامعه؛ یعنی هدایت و جهت دادن جامعه به سوی کمال علمی و عملی.
نظام کارامد, نظامی است که در عرصه های علمی, پژوهشی, صنعتی و تجاری, روابط ملی و فراملّی و نوع تعامل مردم کشور
|45|

خویش و دولت های جهانی و ملل دنی, موفق و تأثیرگذار باشد و بر خط عزت, مصلحت و حکمت حرکت نماید.
نظام کارامدِ اسلامی, نظامی است که براساس شریعت اسلام و آموزه های وحیانی و با تکیه بر آرا? و مشارکت سیاسی جامعه و مقبولیت و محبوبیت مردمی عمل نماید و قطعاً اخلاق و معنویت اسلامی با کارامدی آن ربط وثیق دارد و ما, در نوشته? حاضر, بیشتر, رفتارهای اخلاقی و پیوندهای معنوی با معبود و تجلیات این عبودیت و معنویت را در رفتارهای سیاسی و حکومتی لحاظ کرده ایم, نه طرح برخی پرسش ها و شبهات درباره? گزاره ها و آموزه های اخلاقی با امر حکومت و بایدها و نبایدهای فقهی و گزاره های شریعت با سیاست, که البته در موضع و موضوع خود, بایسته و شایسته است که مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد.
ناگفته نماند که تحلیل عقلانی و معرفت جامع و فراگیر نسبت به نقش اخلاق و معنویت در کارامدی نظام اسلامی, آن هم با رویکردی فلسفی که هم از منظر فلسفه? تاریخی و هم از افق فلسفه? سیاسی و هم جامعه شناسی حکومت دینی, قابلیت فهم و بررسی دارد و فرع بر تحلیل مسائل کلیدی و پیشینی است که عبارتند از:
الف) انقلاب اسلامی, معنویت و اخلاق.
ب) نظام اسلامی و غایت شناسی آن.
ج) ترابط و تعامل متقابل اخلاق و معنویت, با کارامدی نظام اسلامی.
و ما برای پاسخگویی به نقش اخلاق و معنویت در کارامدی نظام اسلامی, آن را در دو بخش ارائه خواهیم کرد: بخش اول: مسائل کلیدی و محوری پیشینی الف) انقلاب اسلامی, معنویت و اخلاق
انقلاب اسلامی, ریشه در انقلاب های پیامبرانه داشته و رشحه و بارقه ای از بعثت ها و رسالت های انبیا? است, لذا از مکتب الهی ـ توحیدی و جهان بینی و ایدئولوژی وحیانی و به خصوص اسلامی سرچشمه گرفته و ماهیتی اعتقادی دارد که فصل مقوِّم آن, اسلامیت است و چون اسلام, مجموعه ای به هم پیوسته از عقاید و آموزه های معرفتی,اخلاق و ارزش های معنویتی و احکام و بایدها و نبایدهای شریعتی است, انقلاب اسلامی ظرف ظهور و تحقّق
|46|

معرفت, معنویت و شریعت ناب اسلامی خواهد بود؛ یعنی اسلام ناب در حدوث و بقای انقلاب اسلامی نقش محوری و کلیدی دارد؛ در نتیجه «معنویت» در تعامل و تناظر با عقاید و احکام و آموزه های حکمتی و حکومتی و سلوکی و سیاستی است؛ به تعبیر استاد شهید مطهری: «اسلام چون دین است, یک معنویت است و در کنار سایر عناصر قرار می گیرد... اسلام یک مکتب جامع است...»[1]
اسلام از جامعیت و فراگیری ویژه ای در نظام هماهنگ و درهم تنیده? «تربیت» و «عدالت» برخوردار است؛ فقط تفسیر معنوی و اخلاقی به صورت یکجانبه و تک ساحتی نیست که نسبتی با عناصر و ساحت های دیگر, از جمله حکومت و عدالت نداشته باشد؛ یعنی معنویات اسلام با اجتماعیات, پیوست دارد نه گسست و این پیوست, درونی و نظام مند است, نه برونی و عارضی و غیر سیستماتیک. کافی است به آیه?: (أم یحسدون الناسَ عَلی ما آتاهم اللّه مِن فَضله فقد آتینا آلَ ابراهیم الکتابَ وَ الحِکمَةَ و آتیناهم مُلکاً عَظیماً)[2] توجه دقیق و از سر معرفت و آگاهی داشته باشیم که چگونه هدایتِ معنوی و عنصر تربیت با رهبری سیاسی و عنصر حکومت به هم گره خورده اند و دین و سیاست, انقلاب اسلامی و نظام اسلامی از هم گرایی ریشه ای و بنیادین بهره مندند تا نشانی باشد بر این که اسلام, نه دین معنویت محض است و نه دین سیاست و حکومتِ صرف و تفکیک معنویات اسلام از اجتماعیات, تفکیکی مغایر با ماهیت و هویت اسلام و انقلاب اسلامی است؛ هرچند که برخی, دچار سو? برداشت و تفکر التقاطی و تلفیقی نسبت به این قضیه شده اند. لذا انقلاب اسلامی حادث نشد تا فقط در بخش آموزه های عقیدتی و ارزش های معنوی تلاش کند؛ بلکه در ساحت تحقّق احکام و شریعت محمدی (ص)که دارای ماهیتی حکومتی و مدیریتی و در قالب «نظام اسلامی», که حکومتی هم سنخ و هم جنس خویش است نیز وظیفه مند است. به تعبیر استاد شهید مطهری: «انقلاب اسلامی ما نیز اگر می خواهد با موفقیت به راه خود ادامه دهد, راهی جزاعمال چنین شیوه ها و بسط روش های عدالت جویانه و عدالت خواهانه در پیش ندارد.»[3] [1] مطهری, مرتضی, مجموعه آثار, ج 24 ص 24 چاپ اول, 1385 انتشارات صدر, تهران. [2] نسا?: 54 [3] مطهری, مرتضی, پیشین, ج 24 ص 234
|47|

ناگفته نماند اخلاقی که در انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی مطرح است, اخلاق فردی یا خانوادگی محض نیست؛ بلکه اخلاقی فراگیر و جامع الا?بعاد است که فرد, خانواده و جامعه را در حوزه های مدیریت, سیاست, اقتصاد و تجارت, قضاوت, روابط سیاسی و بین المللی و... شامل می شود و «معنویت» انقلاب و نظام اسلامی نیز تنها به معنای دع, نیایش, عبادت و... نیست؛ بلکه معنویتی ساری و جاری در چالش های روزمره و واقعیت های حیات انسان و زندگی فردی ـ اجتماعی است. معنویت, خلوت و خلسه? صرف نیست, بلکه حکومت و مدیریت نیز هست؛ معنویتی که با کرامت و عزّت انسان, آزادی و حریّت او, قسط و عدالت اجتماعی, مساوات و مواسات و رعایت حقوق شهروندی, نسبتی تام و تمام دارد, نه اینکه نسبتشان در بی نسبتی و جزیره ای بودن آن ها با هم باشد؛ چه این که معنویت, معلول معرفت و مولود عبودیت و محصول تحقّق عدالت فکری و اخلاقی در حوزه? انسانیت انسان است و راه کسب معنویت نیز اصلاح درون و برون می باشد, لذا معنویت اومانیستی, سکولاریستی و لیبرالیستی اساساً معنویت نیست و اگر باشد ناقص و ناکافی است و چه بسا انسان و جامعه? انسانی را دچار «بحران هویت» نماید و معنویت بر پایه? باورهای اسلامی, رابطه? دو سویه با عدالت اجتماعی و کرامت و حریت انسانی دارد و تأثیر معنویت و معرفت, معنویت و کرامت, معنویت و عدالت و معنویت و حریت, تأثیری دو جانبه و متقابل است؛ به تعبیر بسیار زیبای استاد شهید مطهری: «اگر در جامعه ای عدالت اجتماعی برقرار نباشد, پایه معنویت هم متزلزل خواهد بود. منطق اسلام این است که معنویت را با عدالت توأم با یکدیگر می باید در جامعه برقرار کرد. در جامعه ای که عدالت وجود نداشته باشد, اخلاقی که در انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی مطرح است,اخلاقی فراگیر و جامع الا?بعاد است که فرد, خانواده و جامعه را در حوزه های مدیریت, سیاست, اقتصاد و تجارت, قضاوت, روابط سیاسی و بین المللی و... شامل می شود.
|48|
هزاران هزار بیمار روانی به وجود می آیند, محرومیت ها, ایجاد عقده های روانی می کند و عقده های روانی تولید انفجار....»[1] ب) نظام اسلامی و غایت شناسی آن
حکومت دینی, مشروعیتش را از سرچشمه? زلال «وحی» گرفته و حاکم اسلامی, ولایت سیاسی اش منبعث از ولایت خداست که در مرتبه و حیثیت وجودی خویش, تفسیرپذیر ومقدس می باشد؛ یعنی دین, منشأ مشروعیت و مقبولیت حکومت و نظام اسلامی است و دین از توانمندی هدایت انسان در ابعاد و ساحت های مختلف برخوردار است که به تعبیر علامه طباطبایی (قدس سره): «پیامبر کسی است که صلاح معاش و معاد مردم را از جهت اصول دین و فروع آن, تبیین می کند؛ آن گونه که عنایت الهی در خصوص هدایت مردم به سوی سعادتشان اقتضا دارد.»[2]
اگر با فهم جامع نگرانه دین و حکومت دینی, اسلام و نظام اسلامی از نگرش ابزارانگارانه و سکولاریستی رهایی می یابیم, ره آورد نبوت ها را به تعبیر استاد مطهری پل ارتباطی بین جهان بشری با جهان غیب[3] تفسیر می نماییم, چون تفسیر روشمند و جامع اندیشانه? امام خمینی(قدس سره)را در باب اسلام و نظام اسلامی پیش روی خویش داریم که فرمودند: «تمام چیزهایی که انبیا آوردند, این ها, مقصود آن ها بالذات نبوده است, تشکیل حکومت مقصود بالذات نیست برای انبیا.»[4]
و فرمودند: «قرآن کریم و سنت رسول الله (ص)آنقدر که در حکومت و سیاست, احکام دارند در سایر چیزها ندارند, بلکه بسیاری از احکام عبادی اسلام, عبادی ـ سیاسی است که غفلت از آن ها این مصیبت ها را به بار آورده است. پیغمبر اسلام (ص) [1] همان, ص 275 [2] طباطبایی,محمد حسین, المیزان, ج 2 ص 29 [3] پیشین, ج 3 ص 173 [4] صحیفه? نور, ج 1 ص 238
|49|
تشکیل حکومت داد مثل سایر حکومت های جهان, لکن با انگیزه بسط عدالت اجتماعی و خلفای اول اسلامی حکومت های وسیع داشته اند و حکومت علی بن ابیطالب (ع)نیز با همان انگیزه به طور وسیع تر و گسترده تر, از واضحات تاریخ است.»[1]
یا فرمود: «آنچه انبیا برای آن مبعوث شده بودند...بسط توحید و شناخت مردم از عالم است.»[2]
قرآن کریم نیز در تفسیری فراگیر و همه سونگرانه, مقوله? «تزکیه نفس» و «تعلیم کتاب و حکمت» را در بعد معرفت و طهارت, هدف همه? بعثت ها و نبوّت ها برشمرده است[3] و از سوی دیگر می فرماید: (لَقَد أرسلنا رُسُلَنا بالبیّنات و أنزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناسُ بالقسط و أنزلْنا الحَدید فیه بأسٜ شدید و منافع للناس....)[4] تا نشان دهد که نظام انبیائی و ولایت الهی و وحیانی از حیث غایت شناسی باید در جهت بسط معرفت, توحید, معنویت و عدالت حرکت کند, آن هم نه فقط در قالب تعلیم و موعظه و ارشاد, بلکه با روش ِ کارامد حکومت و ولایت سیاسی, تا عدالت اجتماعی را اقامه نماید و ارزش ها و حدود الهی را نیز پیاده کند و آیه: (اَلَّذین انْ مَکَّناهُمْ فِی الا?رض أقاموا الصلاة و آتوا الزکاة و أَمرُوا بالمعروف و نَهَوا عن المنکر و للّه عاقبة الأمور)[5] نیز بسط پایه های معنویت و اخلاق و بسترسازی ها, تداوم و تثبیت بینش و ارزش های الهی را گوشزد می کند تا ارکان و عناصر مشروعیت و کارامدی نظام اسلامی را در وحیانی و الهی بودن, تربیت دینی داشتن و قیام به عدل و قسط کردن, سیاست ورزی مردم گرایانه و مدیریت توأم با دیانت و معنویت نشان دهد. اسلام, دارای فلسفه های علمی و عملی است که هدف های اصلی ـ فرعی و غایات ذاتی و عرضی و اصیل و تبعی آن, در آن فلسفه ها بروز و ظهور دارد و چه نیکو و عمیق با [1] وصیت نامه سیاسی ـ الهی, بند ب. [2] پیشین, ج 18 ص 181 [3] جمعه: 2 بقره: 129و 151 آل عمران: 61و.... [4] حدید: 25 [5] حج: 41
|50|

بهره گیری از سخنان استاد شهید مطهری و چنین نگرش و نگاهی می توان اهداف بعثت ها را تفسیر کرد. هدف بالذات انبیا?, هدایت و معرفت الهی است, اما این تحقّق هدف در جامعه? بشری, مستلزم اتخاذ اهداف بالعرض دیگری, مانند تأسیس حکومت و اصلاح نظام معیشتی است. پرداختن به اصلاح معیشت دنیوی, وظیفه? پیامبران است؛ اما وظیفه ای بالعرض است. بنابراین, نباید گمان کرد که بالعرض بودن به معنای فرعی بودن و نفی آن از وظیفه? انبیاست ـ آن گونه که عده ای گمان کرده اندـ بلکه به معنای این است که پرداختن به اصلاح دنیا و ظلم ستیزی در اهداف رسالت است, اما به قصد ثانوی. استاد شهید مطهری حکومت را مقدمه? تحقّق عدالت و بسط ارزش های اسلامی می داند؛ اما مقدمه در ارتباط با ذی المقدمه, هم قبل از وصول به ذی المقدمه و هم پس از وصول, دارای ارزش و یک ضرورت اجتناب ناپذیر است.[1] و بزرگان معرفت, حکمت, کلام, فقاهت, تفسیر و حدیث نیز چنین دیدگاه جامع نگرانه ای را مطرح کرده اند؛ مانند کمال الدین بحرانی[2], فاضل مقداد سیوری[3], ملاصدرای شیرازی[4], علامه? طباطبایی[5]و....
چنین برداشت و تفسیری از دین و ره اورد بعثت ها و نبوّت ها با تفسیری که رسالت پیامبران را در دو چیز: «انقلاب عظیم و فراگیر علیه خودمحوری انسان برای سوق دادن آنان به سوی آفریدگار جهان» و «اعلام دنیای آینده? جاودان, بی نهایت و بزرگتر از دنیای فعلی»[6] می داند, کاملاً متفاوت است؛ زیرا دراین دیدگاه امر حکومت و سیاست کاملاً فرعی و حاشیه ای, همانند امور و مشاغل زندگی تصور شده است. همچنین کسانی هم, نظریه? «سکولاریسم اسلامی» را از گذشته تاکنون مطرح کرده[7] و میان نبوت راستین با حکومت و سیاست ورزی تفکیک نمودند[8] یا دین و سیاست را از هم جدا دانسته و ولایت محمد‏(ص)را [1] مطهری, مرتضی, پیشین, ج 2, صص 178و 179 [2] ابن میثم بحرانی, قواعد المرام فی علم الکلام, ص 122, (قم, 146.). [3] مقداد سیوری, اللوامع الالهیه فی المباحث الکلامیه, تحقیق قاضی طباطبایی, ص 865, 1397. تبریز. [4] صدرای شیرازی, تفسیر سوره? اعلی. [5] طباطبایی, المیزان, ج 2, ص 29. انتشارات رسا. [6] بازرگان, مهدی, آخرت و خدا هدف بعثت انبیا. [7] عامری, ابوالحسن, فیلسوف قرن چهارم هجری, الاعلام لمناقب الاسلام, تصحیح احمد عبدالحمید غزاب, ص 254, مرکز نشر دانشگاهی, 1367ش, تهران. [8] مقدمه? ابن خلدون (عبدالرحمان), ج 2, ص 1034, ترجمه محمد پروین گنابادی.
|51|

ولایت رسالت شمرده اند, نه ولایت حکومت و سیاست[1]. گروهی نیز با تفکیک ذاتیات از عرضیات دین, امر حکومت را تنها به اقتضای شرایط و نوع جامعه می پذیرند نه یک رسالت مهم اسلامی در تحقّق بینش ها و ارزش های الهی.[2] البته روشن است که منطق قرآنی و تفسیری که امثال حضرت امام خمینی از اسلام و حکومت اسلامی دارند, با چنین قرائت ها و تفسیرهایی فرق دارد و تجربه? حکومت نبوی و علوی و در آینده, تجربه? حکومت مهدوی, ناقض نظریات سکولاریستی و تحول گروانه از اسلام است.
پس با نگاه رسالت شناسانه انبیا? و فرجام شناختی هدف بعثت ها و رسالت ها, می توان: معنویت, عدالت, توحید, تحقّق ارزش ها و احکام الهی, قیام لله و قسط اجتماعی را در یک رویکرد انسان شناسانه و جامعه شناسانه? اسلامی تفسیر کرد و چون از توحید تا معاد, نبوت تا امامت و ولایت, آرمان های فردی و هدف های اجتماعی همه به تعبیر استاد مطهری «بر محور عدل استوار است و عدل قرآن, هم دوش توحید, رکن معاد, هدف تشریع نبوت, فلسفه? زعامت و امامت, معیار کمال فرد و مقیاس سلامت اجتماع است.»[3]
و عدالت بر پایه? مفاهیم پنجگانه?: 1. دادن حق هر صاحب حقی 2. قرار گرفتن هر چیزی در جای خود 3. رعایت توازن و هماهنگی و تعادل 4. رعایت مساوات در شرایط تساوی 5. رعایت تفاوت در شرایط متفاوت و ارکان پنجگانه?:
الف) حکومت عدل و عادل؛ ب) قانون عادلانه؛ ج) جامعه عدالت پذیر؛ د) نیروهای مدافع عدالت؛ ه) مجریان عادل, عدالت خواه و عدالت گستر در ابعاد:
اجتماعی, فرهنگی, سیاسی, اقتصادی, آموزشی ـ پرورشی و بهداشتی ـ درمانی تحقّق می پذیرد.
لذا اسلام, در قالب نظام اسلامی, قابلیت ظهور دارد و در ظرف انقلاب اسلامی ایران, نظام جمهوری اسلامی ریخته و پی ریزی شد تا معنویت و اخلاق را در تعامل مثبت و منطقی با عدالت و مدیریت کارامد نشان دهد و گامی در جهت تحقّق اهداف بالذات و بالعرض و اصیل و تبعی انبیا و ائمه(ع) بردارد. به همین دلیل, اخلاق و معنویت در حدوث و بقای کارامدی و مشروعیت دینی و سیاسی یا الهی و اجتماعی نظام اسلامی, نقش برجسته و [1] علی عبدالرازق مصری, الاسلام و اصول الحکم, صص 177ـ 154 [2] سروش, عبدالکریم, ذاتی و عرضی دین, کیان, سال هشتم, 1377 ص 18 [3] عدل الهی, ص 38
|52|

انکارناپذیری دارد و اگر بینش ها, گرایش ها, کشش ها و کوشش ها, معرفت ها و مجاهدت های اصحاب حکومت و ارباب مدیریت اجتماعی, اسلامی و الهی نباشد, نظام فاقد کارامدی لازم خواهد شد. ج) ترابط و تعامل متقابل «اخلاق و معنویت» با «کارامدی نظام اسلامی»
نظام کارامدِ اسلامی, معلول کارامدی اسلام از حیث نظری و عملی و نیروهای انسانی ِ تربیت یافته? اسلام جامع, جهانی و جاودانه است. اگر اسلام دین جهانی و توانمند در تأمین نیازهای متنوّع معادی و معاشی, فردی و اجتماعی انسان نباشد یا تفکّر و معرفت اسلامی از جامعیت و کمال, پویایی و پایایی و مکانیسم و روش مندی موجه, معقول, معتدل و کارامد بهره مند نباشد, نمی توان و نباید نظام مبتنی بر چنین اسلام, تفکّر اسلامی و نیروهای تحت چنین مکتبی را کارامد دید, در حالی که عنصر «خاتمیت» دارای دو مؤلفه? «کمال» و «جامعیت» است و وجود عنصر «امامت و ولایت», اجتهاد اسلامی شیعی, تطابق پذیری اسلام با اقتضای زمان و مکان, خود ضامن قدرت علمی و عملی در حوزه حقایق و واقعیات است و چنان که گفته آمد, روی اورد اسلام به معنویات و اجتماعیات, توأمان و درهم تنیده است, نه جدا شده و از هم گسسته و تکامل فردی و اجتماعی, زیر بناهایی دارد که در حوزه? معرفت اسلامی ـ توحیدی و معنویت قرآنی ـ ولایی و مدیریت دینی ـ ارزشی تحقّق پذیر خواهد بود؛ به تعبیر استاد شهید مطهری: «از نظر قرآن, معنویت پایه? تکامل است. این همه عبادات که در اسلام بر روی آن تکیه شده است, برای تقویت جنبه? معنوی روح انسان است....»[1]
اگر حکومت اسلامی ریشه در معارف و معنویات نداشته و از آنجا تغذیه و تقویت نشود و هماره قرب به خدا و توحید و معرفت الهی را وجهه? همت خویش قرار ندهد و بسط روح و روحیه?عبودیت و بندگی خدا و تأمین نیازهای بُعد اصیل انسان؛ یعنی روح را مطمح نظر ننماید, قطعاً دارای خلا?های بنیادی و کلیدی خواهد شد و در نتیجه, پویایی, بالندگی و کارامدی لازم را نیز نخواهد داشت که اساس, ارزش حکومت اسلامی به ارزشی بودن, ارزش گرایی و معناخواهی است که فرد را در صراط انسانیت و جامعه را در مسیر فطرت توحیدی و تعالی طلبش سوق و سیر دهد؛ یعنی درد انسان, درد توحید, عدالت, کرامت, [1] مجموعه آثار, ج 24 ص 258
|53|

عزّت و معرفت است و درد حکومت و نظام اسلامی نیز بایسته است که چنین باشد. لذا نظام بیدار و بین, نظام هشیار و پایدار و پوی, نظامی است که به اصالت های انسان و دردهای حقیقی آدمیان پاسخ دهد و به تعبیر شیرین و دلنشین شهیدمطهری: «طبق نظر اسلام, انسان یک حقیقتی است که نفخه الهی در او دمیده شده و از دنیای دیگری آمده است و با اشیائی که در طبیعت وجود دارد, تجانس کامل ندارد. انسان در این دنی, یک نوع احساس غربت و احساس بیگانگی و عدم تجانس با همه? موجودات عالم می کند؛ چون همه فانی و متغیر و غیر قابل دلبستگی هستند ولی در انسان دغدغه? جاودانگی وجود دارد. این درد همان است که انسان رابه عبادت و پرستش خدا و راز و نیاز به خدا و به اصل خودنزدیک شدن می کشاند.»[1]
آری, انسانِ اسلام, درد خدا و درد خلق خدا دارد. درد خود و جامعه? خویش دارد و نظام اسلامی نیز باید برنامه ها, استراتژی و راهبردهایش در راستای درد فرد و جامعه معطوف گردد؛ یعنی با درد خدایی, درد بندگان خدا را داشته باشد و زمینه ها را به گونه ای هماهنگ, مدیریت کند که عامل صعود فرد و جامعه و تحقّق رشد, فلاح, صلاح و سعادت آدمیان گردد و در جهت اشاعه? اخلاق الهی و معنویت اسلامی گام بردارد؛ به بیان دیگر, اقتصاد, سیاست, هنر, آموزش, صنعت و تکنولوژی نظام اسلامی باید روح و رایحه? اسلام ناب و معنویت و ارزش ها را داشته باشد؛ چنان که حاکم علی الاطلاق اسلامی در نظام الهی ـ توحیدی ای که به پا ساخت, مهم ترین دغدغه هایش, درد هدایت, درد معنویت و معرفت و درد بینش ها و [1] همان, ج 23, صص 135و 136, چاپ اول, 1383ش, انتشارات صدرا, تهران. اگر حکومت اسلامی ریشه در معارف و معنویات و روحیه? عبودیت و بندگی خدا نداشته و از آنجا تغذیه و تقویت نشود قطعاً دارای خلا?های بنیادی و کلیدی خواهد شد.
|54|

گرایش های عالی انسان ها بود؛ چنان که خدای سبحان می فرماید:
(لَقَدْ جائکم رَسُول مِنْ أنفسکم عزیزٜ عَلَیه ما عَنِتّم حَریصٜ علیکم بالمؤمنین رؤف ٜ رحیم)[1] پیامبرِ هدایت و نور و رحمت, دارای چهار ویژگی محوری بود:
الف) از جنس و سنخ مردم و از دل جامعه بود.
ب) دردهای مردم و رنج های جامعه, درد و رنج او بود.
ج) در نجات بخشیِ مردم و تأمین سعادت آنان حریص بود.
د) رحمت ویژه اش هماره بر سر مؤمنان و خداپرستان واقعی مستمر و مستدام بود؛ یعنی در مجموع از رهگذر درد خدا, درد خلق خدا داشت.
پس حکومت دینی و نظام اسلامی باید توجه داشته باشد که دچار افراط و تفریط نشود, نه اجتماعیات و درد مردم را فدای معنویات و درد خدا کند و نه درد معنا و خدا را قربانی درد مردم و خلق نماید که اساساً درد خدا منهای درد خلق امکان ناپذیر است؛ چنان که در سیره? سیاسی پیامبر(ص)و علی‏(ع)کاملاً مشهود است که در عالی ترین درجه? درد خدا, دارای درد مردم و عدالت و ارزش های اجتماعی بودند؛ یعنی تعلیمات اخلاقی و اجتماعی اسلام, توأمان هستند؛ لذا نظام اسلامی نه بایسته است که گرفتار گرداب تحجّر و جمودگرایی شود و نه شایسته است مبتلا به باتلاق التقاطاندیشی و تجدّدگرایی گردد؛ بلکه اسلامِ دارای عناصر تعالی و تعادل را, چنان که هست بشناسد که پیامبر خدا و علی‏(ع)نمونه? کامل و اسوه? جامع اسلام هستند و هر دو بزرگوار, سنت و سیره? حکومتی و سیاسی داشته اند که فرد و جامعه? اسلامی باید دارای ده ویژگی پویا و کارامد باشد تا اسلام ناب را در خود پیاده کند و نظام اسلامی باید در راستای تحقّق این ویژگی های دهگانه گام بردارد که خداوند فرمود: (محمّدٜ رَسُول الله والذین معه أشدا? علی الکفارِ, رحما? بینهم تَراهُمْ رکعاً سُجّداً یبتغون فضلاً من اللّه و رضواناً سیماهم فی وجوههم من أثر السجود, ذل مثلهم فی التَّورة و مثلهم فی الانجیل کَزَرْعٍ أخرج شَطْأَهُ فازَرَهُ فاسْتَغْلَظَ فاستوی علی سوقه یُعْجب الزُّرّاع لیغیظ بهم الکفار...)[2] که نظام اسلامی و حکومت و ولایت محمد‏(ص)و امت اسلامی شایسته است دارای ویژگی های یاد شده باشد که عبارتند از:
1. نسبت به دشمن و کفار شدید و محکم و استوار باشد (غیر خودی را بشناسد و اهل [1] توبه: 128 [2] فتح: 29
|55|

برائت و شدّت در برابر بیگانه باشد.)
2. نسبت به خود در درون جامعه? اسلامی, اهل رحمت و رأفت و وحدت باشد. (خودی را بشناسد و به آنان مهر بورزد.)
3. اهل عبودیت و بندگی خدا باشد. (اهل راز و نیاز و عبادت باشد.)
4. به دنبال کار برای خدا و تحصیل فضل و رضوان الهی باشد. (قیام لله داشته باشد.)
5. تجلی گاه خداشناسی, خداپرستی و یاد خدا باشد. (رنگ و بوی خدا یا خدا خویی به خود گیرد.)
6. دارای رویش و بالندگی و پویایی و سرزندگی باشد.
7. رشد و روندگی و پیشرفتش در همه عرصه ها مستمر, مداوم و خستگی ناپذیر باشد. (اهل رکود و سکون نباشد.)
8. اصالت و استقلال طلبی در او همیشه زنده و پاینده باشد. (کرامت, عزت و استقلال داشته باشد.)
9. از قدرت, صلابت و غلظت علمی و عملی برخوردار باشد. (در برابر دشمن استوار و پایدار باشد.)
10. فرد و جامعه رشید, شهامت پیشه, توانا و دان, عزتمند و قدرتمندی که همه چشم ها را به خود خیره ساخته و کارشناسان و کاردانان حکومت و مدیریت را در «حیرت» فرو برده و الگویی برای دیگران گردد. (عامل برانگیختگی تعجب و شگفتی دشمن گردد و آن ها را در حیرت فرو برد.)
حال آیا نامه و دستورالعمل امام علی‏(ع)به مالک اشتر[1] منشور جامع و کاملی از نسبت اخلاق و معنویت با حکومت و مدیریت و رسالت حاکم و مدیر اسلامی در بسط و توسعه توحید, اخلاق و معنویت نخواهد بود که همه? ابعاد و ساحت های وجودی انسان را توجه نموده و الگویی از حکومت اسلامی و دربردارنده? عوامل و مؤلفه های کارامدی نظام اسلامی است که از تربیت دینی, عدالت اجتماعی, تمسک به قرآن و سنت, قضاوت و داوری عادلانه, آبادانی و عمران, شایسته گزینی در مدیریت ها, توجه به محرومان و طبقات پایین جامعه, مردم دوستی, نظارت منطقی و مداوم در حوزه? مدیریت, اقامه? ارزش های دینی و توجه به واجبات و محرمات, وفاداری و پایداری بر پیمان هایی که با خدا و مردم بسته می شود, [1] نهج البلاغه, نامه? 53
|56|

خدمت بدون منت به مردم, بستن راه مدیحه سرایی و تملّق, پرهیز از امتیاز خواهی و تغافل و... برخوردار است ؟ بنابراین همه این مؤلفه ها سرفصل های مهمی هستند که در دو ساحت معنویت و مدیریت, حکمت و حکومت و اخلاق و اداره? جامعه فراروی اصحاب سیاست قرار گرفته است تا نظام نامه و مرام نامه یا قانون اساسی و سیاست ورزی و ضوابط اجرایی ـ مدیریتی اسلام ناب را در برداشته باشد و اخلاق, حکومت, معنویت و اداره? جامعه را تفکیک ناپذیر و با هم و در هم نشان دهد؛ زیرا هر گاه توحید و عبودیت از ساماندهی و سیاست اجتماعی جدا شد, فرد و جامعه دچار خسران های جبران ناپذیر شده است, لذا حضرت در فرازی از خطبه هایش می فرماید:
«أیّهاالنّاسُ انّ أحقّ النّاس بهذا الا?مر أقواهم عَلَیْه و أعلَمَهُم بأمرالِلهِ فِیه»[1] یعنی شایسته ترین فرد برای رهبری, تواناترین و داناترین فرد جامعه نسبت به این مسؤولیت است که وظیفه دارد مردم را به سوی عقلانیت, عدالت, معرفت و معنویت بسیج نماید[2] تا نظامی کارامد و اسلامی باشد و فقر علمی ـ عقلی و فقر عملی ـ ایمانی و ارزشی را ازبین ببرد لذاست که انسان های متخلّق و معناگرا در کارامدی نظام اسلامی نقش برجسته داشته و نظام اسلامی نیز در پرورش و تربیت انسان های اخلاقی و معنوی مسؤولیت بزرگی دارد که ضروری است عوامل و راه کارهای واقعی شدن آن ها را فراهم سازد که این دو, به هم مرتبط و متصلند. بخش دوم: نسبت اخلاق و معنویت با کارامدی نظام اسلامی
با عنایت به مطالب پیشین, می توان منزلت و نقش اخلاق ر, که ملکات ثابته و ریشه دوانده در نفس انسان است, به دو بخش ملکات «فاضله» و «رذیله» یا محموده و مذمومه تقسیم کرد و نقش آن را در کارامدی نظام اسلامی شناخت؛ چه این که اخلاق اسلامی, با نظام اسلامی مرتبط بوده و در تقویت, توسعه, تثبیت, و کارامدی آن سهم به سزایی دارد؛ چنان که یکی از مهم ترین مؤلفه های پیشرفت و موفقیت نظام اسلامی در عصر نبوت و رسالت پیامبر اعظم (ص)«اخلاق الهی» او و خُلق حَسَن و حُسن سلوک شاگردان مکتب نبوی و تربیت شدگان مدرسه مهر و معرفت, روحانیت و رأفت, محبت و معنویت آن حضرت بود, [1] همان, خطبه? 171 [2] همان, خطبه? 3, 17, 91, 119 و...
|57|

که یکی از کلیدی ترین مؤلفه ها و محورهای کارامدی نظام, اخلاق رهبری و کارگزاران نظام اسلامی در عرصه های تقنینی, اجرائی و قضائی و بدنه و میانه? حکومت و مدیریت و دیگری ظهور ثمرات و برکات اخلاق اسلامی در سطوح بالا و پایین حکومت دینی ـ اسلامی است؛ چه این که هرچه رهبری و مدیران ساحت های گوناگون, الهی تر, معنویت گراتر, ارزشی و اصول گراتر و در عین حال رؤوف و مهربان, متواضع و دارای شرح صدر و شکیبایی باشند, در اعمال مدیریت, پویاسازی نظام تولید, توزیع و توسعه? ثروت های مادی و معنویِ جامعه موفق ترند و در نتیجه, جامعه, رنگ فرهنگ و تمدّن پیشرفته تر و توأم با سعادت و خوشبختی را بیشتر حس و لمس خواهد کرد, لذا مکتب, رهبری, مدیران در رأس و میانه? جامعه, هرگاه اخلاقی تر و متعالی تر باشند, تأثیرگذارتر خواهند بود؛ چه این که نظام اسلامی باید به سوی بسط معرفت, معنویت, عدالت, عقلانیت و مهر و محبت حرکت نماید و پویایی و بالندگی اش مدیون و مرهون این حقایق جاودانه است و اگر در درون ذات نظام که از اعتقادات, نظریه پردازان, کارشناسان و متخصصان و مسؤولان اجرائی ترکیب و تشکیل شده است, معنویت حاکم نباشد و ارزش های اخلاقی تجلّی نیابد, چنین نظامی, تهی, بی محتو, صوری و ناکارامد خواهد بود؛ زیرا نظامی اسلامی است که از درون مایه ها و دل مایه های اسلامی در دو بُعد معرفت و معنویت و عقاید و اخلاق برخوردار باشد که اگر چنین باشد, سرمایه های بالفعل برونی یا برون ذاتش نیز از عرفان, اخلاق و معنا حکایت خواهند کرد.
سؤال اساسی این است که یک نظام کارامد, چه ویژگی هایی دارد که اخلاق و معنویت می تواند در کارامدی آن نقش آفرین باشد؟ به نظر می رسد نظام اسلامیِ کارامد, حداقل باید دارای ویژگی های زیر باشد:
1. موفقیت در تعلیم و تربیت جامعه به سوی کمال و تعالی و آموزش و پرورش جامع و کامل. کی از کلیدی ترین مؤلفه ها و محورهای کارامدی نظام, اخلاق رهبری و کارگزاران نظام اسلامی در عرصه های تقنینی, اجرائی و قضائی و در بدنه و میانه? حکومت و مدیریت است.
|58|

2.تحقّق عدالت اجتماعی در همه? سطوح و ساحت های اجتماع.
3. تولید ثروت و توزیع عادلانه? آن در جامعه.
4. تولید اندیشه و علم و توسعه? پایدار مبتنی بر معنویت.
5. رقابت سالم و سازنده در سطح بین المللی و حضور تأثیرگذار در عرصه های مختلف جهانی.
6. قدرت را در خدمت هدف های برتر و پایدارتر قرار دادن.
7. احیای شریعت و گرایش فزاینده? جامعه به سوی دین و دین داری و معنویت خواهی.
8. بازتاباندن آثار اخلاق و سیاست و معنویت و مدیریت در متن جامعه ملّی و فراملّی.
9. حرکت پیش رونده و فزاینده به سوی پیشرفت های سیاسی, صنعتی, اقتصادی, علمی, فرهنگی و معنوی.
10. تأمین کرامت و حریت انسان و رعایت حقوق مادی و معنوی شهروندی. روشن است که تجلّی بخشیدن و واقعی شدنِ چنین معیارهای کارامدی در نظام اسلامی, تنها با کسانی عینیت خواهد یافت که دارای انگیزه, اندیشه, اخلاق و رفتار اسلامی باشند و خود در درونشان توسعه یافتگی داشته باشند و کارامدی و پویایی ر, در درون خویش و شاکله? وجودشان پیاده کنند و سپس در متن جامعه پیاده نمایند...
راستی, آیا نقش امام خمینی(قدس سره)در حدوث و بقای انقلاب اسلامی, تکوینی و تکامل نظام اسلامی و توسعه و پیشرفت و پویایی نظام اسلامی انکارناپذیر است ؟ مگر نه این است که امام خمینی(قدس سره)از روح الهی و شخصیت عرفانی ـ معنوی و اخلاق اسلامی برخوردار بود و مناسبات اخلاقی و رفتاری اش عامل جذب و تحوّل و خدمت خالصانه و مؤثر عناصر گوناگون صدر و ذیل حکومت و جامعه قرار گرفت ؟ اگر او الگویی برای نظام اسلامی باشد و اندیشه و بینش و منش رهبری معظم انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ملاک و معیار قرار گیرد, عملاً نقش اخلاق و معنویت را در کارامدی نظام خواهیم شناخت؛ چون نظام, نظامی اسلامی است, شایسته است عناصر و ارکان و نیروهای انسانی آن از ویژگی های ذیل برخوردار باشند:
1. عبودیت و انقیاد در برابر خداوند متعال.
2. شریعت گرایی و دین محوری در حوزه? عمل.
3. دارا بودن فضیلت های اخلاقی و ارزش های معنوی.
|59|

4. رأفت و مهرورزی نسبت به مردم.
5. خدمت گرایی و اصالت خدمت در مدیریت و حکومت ورزی.
6. اخلاص و شکیبایی.
7. شرح صدر و گشاده رویی.
8. علم گرایی و روحیه? دانش افزایی.
9. عقل محوری و خرد گرایی.
10. توکّل و تفویض.
11. مجاهدت و مقاومت.
12. مسؤولیت پذیری و تعهدمندی.
13. وظیفه گرایی و تکلیف شناسی.
14. عدالت خواهی و عدالت گستری.
15. داشتن رابطه معرفتی ـ معنویتی با انسان کامل معصوم (ع)یا توسل.
16. یاد خدا در همه? امور.
17. کار را برای خدا انجام دادن و توحید اندیشی و توحید روشی.
18. مردم باوری و مردم دوستی.
19. استقلال طلبی و عزّت خواهی و کرامت جویی.
از دیدگاه اسلام, هر گاه در نظام اجتماعی و مدیریت حاکم بر جامعه «ایمان و عمل صالح» باشد دارای برکت و ثمرات ماندگار و پایداری خواهد بود؛ چه این که خدای سبحان فرمود: (أَلَمْ تَرَ کیف ضربَ اللّه مثلاً کلمةً طیّبةً کشجرةٍ طیّبةٍ أصلُها ثابت و فرعها فی السما? * تُؤْتی أُکُلَها کلّ حینٍ باذن ربّها...)[1] و کلمه? طیّبه به تفکّر و اندیشه و تعبد و انگیزه یا جهان بینی و اعتقاد الهی و معنوی اشاره دارد که, چون درختی پاک, ریشه دار, تناور و بارور خواهد بود و مگر کارامدی غیر از ثبات و قرار و توسعه پایدار و داشتن برگ وبار است که آیه? یاد شده نسبت معنویت و کارامدی را دقیقاً تبیین می نماید و روح و جانمایه? معنویت را ایمان به خدا و عمل صالح معرفی می کند که فرمود: (الیه یَصْعَد الْکَلِم الطیّب و العمل الصالح یرفعه)[2] هرگاه نظامی مبتنی بر اندیشه و اخلاق پاک و انگیزه و عمل, نهاده شد و حکومت و حاکم پاک, [1] ابراهیم: 22و 23 [2] فاطر: 1
|60|

قانون و قانون گذار پاک و اجرا و مجریان پاک و فرد و جامعه نیز پاک باشند؛ چنین نظامی در چنین جامعه ای کارامدترین نظام های جهان خواهد شد و در نظامی با چنین شاخصه ها و مؤلفه هایی, خدمت به مردم در راه خدا, از قداست برخوردار خواهد بود, که اولاً: مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر فکری ـ مدیریتی در عرصه های گوناگون را به ارمغان می آورد, که خود منبع توسعه? کمی و کیفی و مادی و معنوی است. ثانیاً: اندیشه ها چون چشمه سارانی زلال از جوشش درونی و انفجار باطنی بهره مند می شوند که عامل تولید فکر و علم در حوزه های علوم انسانی, طبیعی, طبی, صنعتی و فناوری خواهد شد که خدای سبحان وعده داده اند: اگر تقوای الهی بر جامعه حکومت نماید (وَلَو أنَّ أهل الْقُری آمَنوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّما?ِ وِالاْ?رْض)[1] و در نظام جمهوری اسلامی توقع حضور تقوا و پارسایی و ظهور اخلاق معنوی امری کاملاً طبیعی است و چرا خداشناسی, خداپرستی, تقوا و رعایت حدود و آداب الهی عامل تکامل و توسعه و تداوم و تعالی نظام اسلامی نباشد؟ این سنت الهی است که هرگاه فرد و جامعه و نظام حاکم بر آن, از اصالت های دینی, ارزش های وحیانی و اسلامی برخوردار باشند, فتح و نصرت خداوند شامل حال آنان گردد و پیروزمندانه در عصر و دوران خویش حاکمیت داشته باشند و عزت و اقتدار ملی و جهانی را متوجه خویش سازند؛ چنان که تاریخ جامعه? بشری و تاریخ صدر اسلام, روایتی ماندگار از چنین موقعیت هایی برای جوامع الهی و حکومت های عادلانه و مبتنی بر اخلاق و معنویت بوده است و در عصر ما نیز وجود خداباوری و معاداندیشی و اراده? عدالت گستری در پیدایش و گسترش انقلاب اسلامی و موفقیت های نظام در عرصه های دفاع مقدس, فتوحات و سربلندی های علمی و سیاسی ـ اجتماعی, نمونه هایی واقعی از نقش معنویت در کارامدی نظام و پویایی حکومت دینی بوده است؛ نظامی که نوپا و جوان بود و در معرض موانع گوناگون درونی و برونی قرار داشت و اراده? نظام سلطه بر انزوا و بلکه اضمحلال آن تعلّق گرفت و این نظام با عناصر و شخصیت های الهی و متقی, تبعیت از حکمت, مصلحت و عزت, درون مایه های ایمانی و معنویت گرایانه و تلاش های خستگی ناپذیر و مجاهدت مستمر و پیوسته مؤمنان و انقلابیون یا انسان های تکامل یافته که به تعبیر شهید مطهری «انسان به ایمان و عقیده و آرمان رسیده, انسان حق جو و حق طلب, انسان به ایدئولوژی [1] اعراف: 96
|61|

رسیده اند»[1] توان گذر از مرحله تأسیس و نوزایی به مرحله استمرار و استقرار و اینک استقلال و پویایی و بالندگی را پیدا کرده است. امروز, اخلاق حکومتی و اخلاق دیپلماتیک و بین المللی, حاکمیت معنویت و خداباوری در عرصه های جهانی نظام را بارور و در چشم های جهانیان به خصوص توده های مردم, بزرگ و نقش آفرین و تأثیرگذار جلوه داده است. نظامی که روزی برای سقوط آن دقیقه شماری می کردند, امروز در بسیاری از عرصه های علمی از سلول های بنیادی تا انرژی هسته ای و همچنین در ارائه دکترین سیاسی و مدل مدیریتی جدید و مستحدثه خویش؛ یعنی تز و دکترین ولایت فقیه, که نوعی ویژه از حکومت و ولایت است, حرف های نوین و جهانی دارد و توانست در چنین مدل مدیریتی, کرامت انسان, آزادی های درونی (معنوی) و بیرونی (اجتماعی), عزت و اقتدار ملی و بین المللی, رشد و پیشرفت های علمی و صنعتی و... را با قرائت جدید و بن مایه های معناگروانه, فراروی جهانیان قرار دهد و.... پس انسان هایی که نه تنها راستگو و امانت دار و خالص و مؤمن و متقی هستند بلکه راست گویی, امین بودن, خلوص و ایمان و تقوای همه جانبه, ملکات روحی آن ها شده است و اخلاق نیز به همین معناست و از سوی دیگر شجاعت, شهامت, جهادگری و مبارزه, علم آموزی و دانش افزایی و تولید اندیشه نیز از خصوصیات روحی و شاکله و شخصیت انسانی آن هاست و صاحبان کمالات و کرامات و اخلاقیات علمی و عملی, در صدر و ذیل و رأس و بدنه? نظامی قرار دارند که نظامی اسلامی است و به فضل و فیض الهی کارامدتر و توانمندتر به پیش می رود.
لذا بایسته و شایسته است که عوامل و موانع حضور و ظهور اخلاق و معنویت از حیث نظری و عملی و فردی و اجتماعی, مورد بازشناسی و بازنگری قرار گیرد تا مواجه با مخاطرات و مهالک نشده, اخلاق و معناگروی آسیب دیده و آفت زده نشود و رو به پژمردگی و افول نرود تا زمینه های زوال کارامدی نظام فراهم نگردد و این مهم, معلول عواملی است که برخی از آن ها عبارتند از:
الف) تعمیق معرفت اسلامی و توسعه? بینش و گرایش های دین.
ب) نوآمدسازی و بازتولید اندیشه? دینی در مواجهه? منطقی با چالش های عصری.
ج) احیا و زنده نگه داشتن روحیه? خداباوری, خلوص ورزی, صداقت, مجاهدت و معادباوری. [1] مجموعه آثار, ج 24 ص 361
|62|

د) جلوگیری از اندیشه های متحجّرانه و جمودگر, تحریف شده و آلوده به بدعت ها و همچنین اندیشه های گرفتار دروغ و نفاق معرفتی و انحراف و التقاط.
ه)معنویت گستری توأم با معرفت و عقلانیت.
و) معنویت خواهی توأم با توازن و تعادل.
ز) عدالت و آزادی خواهی و استقلال جویی در سایه? خداجویی و خداخواهی و خداخویی.
ح) دوری و بلکه مبارزه با رانت های علمی, سیاسی, فرهنگی و اقتصادی با مبارزه با عوامل تبعیض طبقاتی و اجتماعی.
به هرحال, به تعبیر استاد مطهری: «روح نهضت را اسلام تشکیل می داد»[1], «یعنی روح این انقلاب را چه از جنبه? مادی, چه از جنبه? آزادی خواهانه و چه از جنبه های دیگر, اسلام تشکیل می دهد. در این صورت, تداومش هم در آینده باید بر همین مبنا و اساس باشد؛ یعنی همه باید کوشش کنیم آن را اسلامی کنیم ولی نه اسلامی یک جانبه....»[2]
پس به دو آیه بسیار مهم توجه داشته باشیم:
الف) (انَّ اللّهَ لا یُغَیِرُ ما بِقومٍ حتّی یغیّروا ما بأنفسهم)[3] یعنی تغییر وضع هر جامعه ای, در دست خود آن ها است. خداوند وضع مردمی را عوض نمی کند, مگر این که آن ها وضع خودشان را از درون تغییر دهند.
ب) (الیوم یَئس الَّذین کفروا مِن دِینکُم فَلا تَخْشَوهُمْ وَ اخْشون)[4] یعنی ضربه پذیری جامعه و نظام اسلامی از برون بسیار ضعیف و بلکه در حد صفر است, اما ضربه پذیری و آسیب پذیری آن از درون بسیار خطرناک است که عامل تأثیر ضربه های برونی نیز خواهد شد. لذا باید به بخش «واخشون» بسیار توجه نمود و از تجربه های تلخ تاریخی, در صدر اسلام و در مقاطع میانی تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی, درس ها و عبرت ها گرفت تا اولاً: انقلاب و نظام اسلامی تغییر ماهیت تدریجی ندهد بلکه برهمان شاکله و روح اسلامی به [1] همان, ج 24, صص 154ـ 126 [2] همان, ص 156 [3] رعد: 11 [4] مائده: 3
|63|

روایت و قرائت امام خمینی, که تأکید بر اسلام ناب داشتند, باقی بماند. ثانیاً: روحیه? اسلامی و خداگرایی و معنویت خواهی از عبادت و راز و نیازها تا توکل و تدبیر الهی ـ عقلانی و رعایت حدود و ارزش های اسلامی از بین نرود. ثالثاً: از هرگونه افراط و تفریط, تحجّر و تحریف و انحراف فکری و التقاط اندیشه ای در تداوم انقلاب و نظام اسلامی و ارزشی, پرهیز گردد. رابعاً: اخلاق اسلامی در همه? ابعاد علمی, مدیریتی و... حضور بالفعل داشته باشد؛ یعنی عوامل حدوث را عوامل بقا? نیز قرار دهیم و از آن ها غفلت نورزیم و دچار تسامح و تساهل علمی و عملی نشویم و البته این اصول پایدار با نواندیشی و نوشوندگی و بهره گیری از حقایق عصری, هرگز منافات ندارد. لذا لازم است انقلاب ونظام اسلامی را با بارهای معرفتی ـ فرهنگی و نمادها و نمودارهای ارزشی و معنوی اش به نسل جوان با زبان زمان و ادبیات نوپدید بشناسانیم و از آزادی های معنوی و اجتماعی توأمان و با اقتدار علمی ـ فرهنگی پاسداری کنیم و در عین حال, مراقب نفوذ اندیشه های بیگانه به نام اسلام و افکار لیبرالیستی, سکولاریستی و اومانیستی در سایه و پناه اندیشه های اسلامی باشیم و همچنین معنویت گرایی جدید که بن مایه های اومانیستی و وحی گریز و اساس غیردینی دارند را شناخته و نقد نماییم؛ نقدی عالمانه و منطقی, تا عرفان های کاذب و معنویت سکولار و سیروسلوک های تهی از حقایق و واقعیت ها و انزواگرا و عزلت گر, جانشین معنویت جامع و کارامد اسلامی و عرفان و اخلاق متعادل و متعالی نشود و امروز نیز هشدارهای استاد شهید مطهری درخصوص نفوذ اندیشه های بیگانه, تجددگرایی افراطی, ناتمام گذاشتن نهضت و رخنه? فرصت طلبان, ابهام طرح های آینده و تغییر جهت دادن اندیشه ها و انحراف یافتن مسیر نیت ه؛ از جمله آفات نهضت اسلامی و تهدید کننده کارامدی نظام اسلامی است.[1]
به تعبیر ایشان: «نهضت خدایی باید برای خدا آغاز و برای خدا ادامه یابد و هیچ خاطره و اندیشه? غیرخدایی در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهی شاملش گردد....»[2]؛ یعنی امروز نظام اسلامی و جامعه? اسلامی از درون, هم از جهت فکری ـ فرهنگی و هم از جهت معنوی و رفتاری, تهدیدپذیر و در معرض خطرات و آفات است و باید به سنت لایتغیر خدا توجّه داشته باشیم که (انَّ اللّهَ لا یُغَیِرُ ما بِقومٍ حتّی یغیّروا ما بأنفسهم)[3]. [1] ر.ک به: مجموعه آثار, ج 24 صص 93ـ 85 [2] همان, ص 93 [3] رعد: 11
|64|

پس, ما در دوران جهاد اکبر زندگی می کنیم؛ جهادی که در همه? ساحت های زندگی ما حضور دارد و نظام اسلامی باید از مراقبت ها و بیداری ویژه ای نسبت به این مسأله برخوردارباشد.
پس باید اندیشه? اسلامی و روحیه? اسلامی و معنوی را احیا کنیم و به سوی بازسازی و تعمیق و تقویت بنیادهای اعتقادی و اخلاقی خویش گام برداریم که نقش اعتقاد و اخلاق و معرفت و معنویت, نقشی بنیادین, زیربنایی و سرنوشت ساز و انکارناپذیر در کارامدی نظام بلکه در حفظ, صیانت و پایداری نظام اسلامی دارد و البته توجه به نکته? محوری ِ «ولایت محوری» که هماره, تذکارهای لازم را پیدا و پنهان ارائه می دهد, یک ضرورت عقلانی و شرعی است که توجّه به تذکارهای رهبر انقلاب و نظام اسلامی ـ به عنوان یک عنصر اسلام شناس, اسلام مدار و مجاهد و انقلابی که تدبیر جامعه? اسلامی ـ انقلابی نیز بر عهده? اوست ـ گامی است به سوی نوسازی معنوی و نهضت نرم افزاری و تولید علم و اندیشه و همگرایی تعقل و تعبد, اخلاق و معنویت. توصیه های ایشان در خصوص اداره? جامعه و مدیریت و تحلیل های مستمر از شرایط داخلی و جهانی انقلاب اسلامی در دیدارهای مهم با کارگزاران نظام اسلامی از سرفصل های مهم و منشورهای کلیدی برای کارامدی نظام اسلامی است. لذا تفسیر عمیق و دقیق از معرفت اسلامی و تقویت و توسعه? اخلاق و معنویت دلمایه های تکوین و تکامل و استمرار و کارامدی نظام اسلامی خواهند بود.
نتیجه آن که: شناخت همه جانبه? انقلاب اسلامی و معنویت گرایی, نظام اسلامی و اخلاق گرایی و معناخواهی, در پرتو فرجام و غایت شناسی آن و فهم دقیق و روشمند تعامل و ترابط اخلاق و معنویت با کارامدی نظام اسلامی و بازشناسی و بازسازی عوامل حدوث و بقای انقلاب و نظام اسلامی و آسیب شناسی و آسیب زدایی از ساحت بینش ها, دانش ها و گرایش های اسلامی درون نظام اسلامی برای حفظ و تقویت کارامدی نظام یک ضرورت است و یادمان نرود که رعایت اخلاق اسلامی و زنده نگهداشتن عوامل درونی و برونی معنویت گرایی یک اصل بسیار مهم و سرنوشت ساز در تکامل و بالندگی نظام جمهوری اسلامی است.

۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۵۴ ۰ نظر موافقین ۱
سایبر

اصول اخلاقی روابط بین الملل اسلامی

سنت پیامبر اسلام (ص) از جمله در طول حکومت آن حضرت در مدینه به خصوص در مقابل مخالفان و دشمنانش بسیار ملایم و مسالمت آمیز بود. اساس رفتار آن حضرت با اقوام مختلف یهود در مدینه بر مبنای توافق و عهد و پیمان، گفتگو، و در مواقع اضطرار و بحرانی، حل مسأله از طریق پرهیز از خشونت بود. (1) در مقابل بت پرستان و مشرکان نیز موضع پیامبر اسلام(ص) کاملاً دفاعی بود و جنگ ها و درگیری های نظامی آن حضرت فقط جنبه دفاعی داشت(2) در مواردی نیز که بر دشمنانش غلبه می کرد بخشش، گذشت، مدارا و ملایمت روش آن حضرت بود. (3)
شیعیان معتقدند به دلایل مختلف عقلی، نقلی و سیاسی اجتماعی، حضرت علی (ع) بعد از رسول گرامی اسلام (ص) باید به عنوان حاکم و رهبر جامعه قدرت را به دست می گرفت. (4) ولی از حق خود چشم پوشید و از اهرم هایی که می توانست استفاده کند، استفاده نکرد. حضرت علی(ع) یکی از مهم ترین دلایل این امر را پیشگیری از بروز خشونت و خونریزی در جامعه ذکر می کند. (5) حضرت علی (ع) در حکومت خود به شدت از خشونت و خونریزی پرهیز و ابا داشتند و اساساً خشونت و خونریزی با اهداف و مبانی فکری حضرت سازگار نبود، زیرا هدف حضرت از قدرت و حکومت، ساختن نظام سیاسی و جامعه ای بود که در آن قوانین عدالت جاری باشد و ضعیف بتواند بدون لکنت زبان حق خود را از قوی بگیرد. (6) بنیان چنین جامعه ای نه با خشونت و خونریزی که با امنیت و آرامش امکان پذیر است. آن حضرت به فرزندش امام حسن(ع) فرمودند: «هرگز کسی را برای مبارزه دعوت نکن»(7) و به حاکم مصر سفارش کرد که از صلحی که دشمن، تو را بدان فرا می خواند و البته که رضای خدا در صلح است، روی متاب که صلح باعث آسایش سربازان، از بین رفتن غم ها و امنیت شهرها می شود. همچنین به حاکم فارس نوشت: کار به عدالت کن و از ستم و بیداد بپرهیز؛ زیرا ستم موجب آوارگی مردم می شود و بیدادگری، شمشیر به میان می آورد. (8)
حضرت علی(ع) در حکومت خود شروع کننده هیچ جنگ و خشونتی نبود. در سه جنگ جمل، صفین، نهروان، پس از آنکه مذاکرات و رفت و آمدها نتیجه نمی داد و طرفین به توافق نمی رسیدند و درنهایت دو لشگر در مقابل هم صف آرایی می کردند، حضرت علی(ع) آخرین تلاش های خود را برای جلوگیری از جنگ به کار می بستند و برای چندمین بار، لحظاتی قبل از شروع جنگ طرف مقابل را به صلح و مذاکره دعوت می کرد. (9) در بیشتر موارد نیز قرآن می فرستاد یا یک نفر قرآن را در میدان بالا می گرفت و می گفت که بیایید دست از نبرد برداریم و هر چه این قرآن (که مورد قبول طرفین است) حکم کرد، بپذیریم. پس از آنکه این اقدامات مؤثر واقع نمی شد، باز هم جنگ را شروع نمی کرد و منتظر می ماند تا دشمن جنگ را آغاز کند.(10) حساسیت فوق العاده حضرت علی(ع) به حرمت خون و قبح خونریزی در نامه آن حضرت به حاکم مصر متجلی است که با بیانی رسا و روشن، بزرگترین گناه را خونریزی به ناحق می داند و به پیامدهای منفی فراوان خونریزی در ابعاد سیاسی، اجتماعی و اعتقادی اشاره می کند و خونریزی را موجب تضعیف و تزلزل قدرت و حکومت می داند. (11)
تا اینجا تلاش کردیم تضاد اساس اسلام را با اصالت خشونت به اجمال روشن کنیم، که تمام عرصه های سیاسی داخلی و بین المللی را شامل می شود. این مبنای مهم، توسل به هرگونه راه های خشونت آمیز را در تعامل با دیگران نفی می کند.

3. پایبندی به عهد و پیمان

3-1. اهمیت سیاسی اجتماعی پیمان
پایبندی به عهد و پیمان از جمله الزامات اخلاقی مهم، و دارای جایگاه و اهمیت سیاسی و بین المللی بالایی است. بسیار سخت است که حاکمان و صاحبان قدرت، به عهد و پیمانی که موجب فشار و تنگنا برای آنها شده است عمل کنند. چه بسا انسانها و احتملاً حاکمان اگر عهد و پیمانی را ببندند، سپس منافع یا قدرت خود را در خطر ببینند یا از قِبَل آن پیمان احساس غبن و ضرر کنند، آن را نقض می کنند و برای این کار خود به انواع حیله ها و توجیهات متوسل می شوند؛ به خصوص اگر عهد و پیمان با دشمن باشد.
مفهوم عهد و پیمان با تعابیر مختلف پنجاه بار در قرآن آمده است که(12) اشکال مختلف عهد و پیمان را در زندگی فردی و اجتماعی در بر می گیرد و البته بخش معظم و مهمی از آنها مربوط به عهد و پیمان در عرصه سیاسی اجتماعی است و دلالت صریح دارد که قرآن کریم به طور مطلق بر پایبندی به عهد و پیمان تأکید کرده است (13) و پیمان شکنی را زشت و گناه می شمارد. (14)
حضرت علی(ع) در دیدگاه های خود در مورد عهد و پیمان، به دنبال نقطه مشترکی است که تمام انسانها را از هر دین و آیین و قوم و ملت به هم وصل کند و نقطه اتکایی بیابد که تمام ابنای بشر در مورد آن وفاق و اجماع نظر داشته باشند و بقای نوع بشر در سایه آن تضمین شود. امام این نقطه اتصال و اتکا را عهد و پیمانی می داند که خداوند آن را همچون حریمی استوار و خدشه ناپذیر، محور و اساس آرامش و امنیت جوامع انسانی قرار داده است. حضرت علی(ع) به شدت تلاش می کرد که نگذارد این حریم استوار و مبنای مورد وفاق جوامع انسانی خدشه دار شود و حرمت آن بشکند و حتی قدرت و حکومت خود را قربانی کرد تا این حریم برای بشریت محفوظ بماند و انسانها حداقل یک چیز داشته باشند که در آن به آرامش و امنیت خود اعتماد و اطمینان کنند. (15)

3-2. پایبندی به پیمان در همه حال و با هر کس
بر مبنای آموزه های اسلام، همیشه و از جمله در حوزه سیاست و نظام بین الملل، تحت هر شرایطی باید به عهد و پیمان وفادار بود و جواز نقض پیمان مطلقاً وجود ندارد، مگر اینکه عهد و پیمان از سوی طرف مقابل نقض شود یا اصولی از آن نادیده گرفته شود که در این صورت می توان کل آن را نادیده گرفت. حتی یک آیه در قرآن و یک نمونه در سیره پیامبر اکرم(ص) و امام علی(ع) نمی توان یافت که جوازی بر نقض پیمان باشد. حضرت علی(ع) معتقدند که هر گاه حاکمی با دشمن خود پیمانی نهاد، یا بر اساس عهد و پیمان چیزی را تعهد کرد باید آن را ادا کند، و حتی خود را به عنوان سپری در مقابل پیمانش قرار دهد تا خود ضربه ببیند، ولی عهد و پیمان او خدشه دار نشود. بنابراین به هیچ وجه خیانت و فریب در پیمان منعقده با دشمن روا نیست؛ زیرا خداوند تعالی از روی لطف و رحمت به بندگان، عهد و پیمان را امانی قرار داده و رعایت آن را به عهده همگان نهاده است. خداوند عهد و پیمان را چون حریمی استوار ساخته تا مردم در استواری این حریم، اطمینان، آرامش و امنیت را تجربه کنند. در عهد و پیمان نه می توان خیانت کرد و نه می توان به نوعی حیله و مکر و توریه در آن گنجاند. حضرت علی(ع) به حاکم مصر سفارش می کند که قبل از عهد وپیمان، تمام ابعاد آن را در نظر بگیر و با تعقل و تفکر پیمان ببند که متضرر و مغبون نشوی؛ ولی اگر بعد از بستن پیمان متوجه شدی که به هر دلیل مغبون شده ای و به سبب آن مجبوری زیان و مشقت فراوانی را تحمل کنی، حق به هم زدن پیمان را نداری و شکیبایی کردنت در دشواریها ناشی از پیمان- که امیدی هم به رفع آنهاست- بهتر از نقض پیمان یا تمسک به مکر و حیله برای نقض پیمان است که عذاب الهی در پی خواهد داشت. (16)
تمام دیدگاههای فوق و سفارشهای حضرت علی(ع) به والی خود در مورد عهد و پیمان، با دشمن و حتی دشمن در حال جنگ است؛ یعنی حضرت بدترین شرایط را تصویر کرده و در آن بدترین شرایط، عمل به عهد و پیمان را واجب و نقض آن را به هر صورت و به هر دلیل غیرمجاز می شمارد تا هیچ راه توجیهی را برای نقض عهد و پیمان، یا وارد کردن مکر و حیله و آوردن عبارت های دوپهلو و مبهم برای سوء استفاده باقی نگذارد.
در جنگ صفین، حضرت علی(ع) در آستانه پیروزی با فشار و تهدید گروهی از افراد لشگر خود مجبور شد به پذیرش حکمیت تن دهد.(17) آنان بعداً متوجه شدند که اشتباه بزرگی مرتکب شده اند و ضربات سنگینی از قِبَل آن متوجه مسلمانان گردیده است. به همین دلیل نزد حضرت علی(ع) آمدند و با ابراز پشیمانی، ضررهای ناشی از پیمان حکمیت را متذکر شدند و از امام (ع) خواستند که این پیمان را نقض و مجدداً به جنگ با معاویه برود. حضرت فرمود من قبل از بستن پیمان تمام این مضرات و پیامدهای منفی آن را پیش بینی می کردم و به شما هم گوشزد می کردم، ولی قبول نکردید؛ الان که من عهد و پیمان منعقد کرده ام به هیچ وجه آن را نقض نمی کنم. حضرت علی(ع) خطاب به آنان فرمود: وای بر شما، آیا پس از اعلام رضایت و عهد و پیمان برگردم؟(18) مگر نه اینکه خداوند می فرماید:
چون عهدی بستید بدان وفا کنید و هرگز سوگند و پیمانی را که مؤکد و استوار کردید نشکنید؛ زیرا خدا را بر خود ناظر و گواه گرفته اید و خدا به هر چه می کنید آگاه است.(19)

2. اصول اخلاقی اسلام در روابط بین الملل
اصول اخلاقی اسلام در روابط بین الملل در سه وضعیت قابل بحث و تبیین است، نخست در وضعیت عادی، که مردم و کشورها بدون هیچ گونه بحران و شرایط خاص، به زندگی روزمره مشغولند، دوم در وضعیت جنگ سرد، که بازیگران مربوطه در شرایط ناامنی و دشمنی با یکدیگر به سر می برند. و سوم در شرایط جنگی، که دو یا چند بازیگر اصلی یکدیگر را مورد حمله فیزیکی قرار داده اند. در این قسمت از مقاله به ترتیب به تبیین اصول اخلاقی اسلام در هر کدام از شرایط فوق می پردازیم.

2-1. اخلاق در شرایط عادی

2-1-1. احترام متقابل
آیات قرآن نشان می دهد که خداوند تعالی اساساً موجود با کرامتی به نام انسان آفریده است (20) که فارغ از نژاد، مذهب، اعتقادات و... این کرامت، ذاتیِ اوست و تحت هیچ شرایطی زایل شدنی نیست. (21) به پاخاستن پیامبر اکرم(ص) به احترام جنازه یک فرد یهودی، با این استدلال که او صاحب نفس بوده است(22) نشان می دهد که دمیده شدن روح خدایی در انسان(23)، شأنیت و جایگاه والایی در انسان به وجود آورده، که به تعبیر ابن عربی عین ذات انسان- و صاحب آن جنازه- را دارای نفخه الهی می کند و بر تساوی اصل تمام نفوس در این خصوص دلالت دارد. (24) قبل از هر گونه تعامل، همکاری، عهد و پیمان و مواردی از این قبیل بین انسانها، اساساًً احترام به انسان در حداقل روابط معمولی یک اصل عقلی و اسلامی است.
فقط در نامه حضرت علی(ع) به مالک اشتر، سی مورد جملاتی وجود دارد که تمام انسانها از هر ملیت، نژاد، صنف و مذهب را در بر می گیرد. «ناس» به معنی مردم در نُه مورد، «رعیت» به معنی شهروند در سیزده مورد، «عامه» به معنی همگان در سه مورد، «کل امریء» به معنی هر انسانی در دو مورد، «عبادالله» به معنی بندگان خدا در یک مورد، و صریح تر از همه « نظیرٌ لک فی الخلق» به معنی همنوع تو در خلقت، در یک مورد در عهدنامه حضرت علی(ع) آمده است. (25) نکه مهم اینکه در آن یک مورد که حضرت از غیر مسلمان ها و نوع انسان نام می برد، مصداق بحث حضرت چیزی فراتر از حقوق و تعهدات است؛ زیرا حقوق و تعهدات انجام مجموعه ای از وظایف و تکالیف است که بر اساس مواد قانونی انجام می شود و ادای آن بر همگان واجب است، بحث «حق الناس» در اسلام نیز حق «انسان بما هو انسان» را در بر می گیرد، ولی بحث حضرت محبت و نگرش ارزشمدارانه به انسان است؛ زیرا به حاکم اسلامی سفارش می کند که به عنوان مهم ترین مرجع و بالاترین قدرت سیاسی، صرف انسانیت یک انسان- فارغ از ملیت و مذهب- کافی است که تو قلب خود را نسبت به او مملو از محبت و مهر کنی و نگرشی انسانی، تکریم آمیز و ارزشمدارانه به او بنگری و با تکبر ناشی از قدرت هر گونه بخواهی با او رفتار نکنی. (26)
موارد متعدد و مکرری از سیره پیامبر اکرم(ص) و امام شیعه وجود دارد(27) که نشان می دهد انسان قابل احترام است و فارغ از مباحث و مسائل جانبی مثل نژاد، رنگ پوست، نگرش و مذهب و ... انسان ها در اولین و ساده ترین تعاملات خود، باید به یکدیگر احترام بگذارند و حرمت یکدیگر را پاس بدارند. بنابر این روابط بین الملل امروز احترام متقابل و تکریم انسان ها، مهم ترین اصل برآمده از اسلام است.

2-1-2. تعامل متقابل
مقصود از تعامل متقابل، تعاملات عمومی اجتماعی است که در مرحله بعد از احترام متقابل قرار می گیرد و اموری مثل داد و ستد، رفت و آمد و مواردی از این قبیل را شامل می شود. احترام متقابل صرفاً مرحله روبرو شدن و با هم بودن کوتاه مدت انسانهاست، ولی تعامل متقابل مرحله ای بیشتر است و نوعی داد و ستد را در عرصه های مختلف زندگی شامل می شود. در تاریخ بشر و در تاریخ اسلام، کاروان های تجاری اولین نمادهای تعامل متقابل مردمان گوناگون هستند و طبعاً بهره گیری انسانها از خدمات طبی، آهنگری و سایر فنون و صنایع، همیشه رایج بوده است. یکی از نمونه های بارز، مدینه النبی است که مسلمانان و اقوام مختلف یهود و نصاری، هرکدام دارای بازارهای خاص خود بودند و تعاملات قابل توجهی بین آنان رایج بود. (28) در تعامل متقابل، طبعاً نوعی همکاری متقابل نیز قابل تصویر است. بنابر این در هر دوره زمانی تعامل متقابل بین ملت ها، یک امر پذیرفته شده عقلی و گاهی ضروری است.

2-1-3. اعتماد متقابل
اعتماد متقابل مرحله ای بالاتر و مهم تر از تعامل متقابل است. در این مرحله، روابط بین بازیگران مختلف دقیق تر است، تصمیم ها و رفتارهای طرف های مختلف برای همدیگر قابل محاسبه است و نوعی اعتماد بین آنها وجود می آید. در فرهنگ و تفکر اسلامی، اصل بر اعتماد است. در سیره امام علی (ع) نمونه های متعددی وجود دارد که حاکی از اعتماد به مردم و طرف های مقابل است. بعد از واقعه خیبر، یکی از سربازان مسلمان در نخلستان از پشت سر مورد حمله قرار گرفت و کشته شد. یهودیان مظنون اصلی بودن ولی انکار کردند، و بزرگ آنان گفت که ما او را نکشته ایم، پیامبر اکرم(ص) سخن آنان را پذیرفتن و به عبارت دیگر به آنان اعتماد کردند و سپس خون بهای آن شخص را خودشان پرداخت فرمودند.(29) به هر حال اعتماد به دیگران را می توان از جمله فضایل و ویژگی های اخلاقی به حساب آورد. اعتماد متقابل از جمله ضرورت های جوامع بشری و ملت ها در تعامل با یکدیگر است.

2-1-4. عهد و پیمان متقابل
عهد و پیمان در دو صورت بسته می شود، نخست در مرحله ای بالاتر از اعتماد است و هنگامی که طرف ها درصدد همکاری های جدی و گسترده هستند و نیاز است ابعاد و چگونگی این همکاری ها دقیقاً مکتوب و مورد توافق قرار گیرد. دوم در مرحله بی اعتمادی یا دشمنی، که طرف ها بین تجاوز و تعدی از یکدیگر دارند و عهد وپیمان می تواند حدود و ثغور رفتار هر طرف را برای طرف دیگر محدود و روشن سازد. مهمترین و بارزترین عهد و پیمان در تاریخ اسلام که بر همزیستی مسالمت آمیز و همکاری جدی متقابل مبتنی است و جزو نوع نخست به شمار می رود پیمان نامه مدینه است که بین پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان از یک سو و مردمان سایر ادیان موجود در مدینه بسته شد. این پیمان نامه تمام حقوق سیاسی اجتماعی طرف های پیمان و هم پیمانان را تضمین می کند و همکاری وثیقی را بین آنان رقم می زند. (30) عهد و پیمان دیگر در تاریخ اسلام که جزو نوع دوم محسوب می شود پیمان نامه حدیبیه بین پیامبر اکرم(ص) و مشرکان(31)، و عهد و پیمان حکمیت بین حضرت علی(ع) و معاویه است.(32)
بحث اهمیت عهد و پیمان و ضرورت پایبندی به آن در قسمت اول مقاله گذشت. در اینجا مقصود این است که عهد و پیمان به عنوان یک شیوه و ابزار مهم در روابط بین الملل به شدت مورد توجه اسلام بوده است.

2-2. اخلاق در شرایط جنگ سرد

2-2-1. تلاش برای از بین بردن زمینه های مخاصمات
مهمترین اقدامات اخلاقی مورد نظر اسلام در شرایط جنگ سرد تلاش برای پیشگیری از بروز زمینه های خشونت و جنگ می باشد. وقتی شرایط به سوی تنش پیش می رود و هر روز با عمیق تر شدن اختلافها، تنشها تشدید می شود می توان وقوع خشونت و آغاز جنگ را در آینده پیش بینی کرد. مهمترین وظیفه افراد و سازمان های ذی نفوذ و از جمله بازیگران سیاسی این است که با توسل به هر شیوه ای، از رسیدن طرفها به این نتیجه که راهی جز جنگ نیست جلوگیری کنند. خداوند تعالی در قرآن به مسلمانان دستور می دهد که چنانچه دشمن شما به صلح راغب بود شما نیز صلح را بپذیرید،(33) و اگر در اثنای جنگ، دشمنان شما از شما دوری کردند و دیگر با شما پیکار نکردند، و به شما پیشنهاد صلح دادند، در این صورت خداوند به شما اجازه جنگ و مبارزه نمی دهد. (34)
پیامبر اسلام قبل از تمام جنگ هایی که مشرکان با او داشتند و همچنین در تمام برخوردها و تعاملات خود با یهودیان مدینه، به طور جدی کوشش می کردند که جنگ و برخورد فیزیکی و خشونت آمیز صورت نگیرد و اختلافات به نحو مطلوب حل شود یا عجالتاً تشدید نشود. (35)
مهمترین راه هایی که امام علی(ع) برای پیشگیری از جن به کار بست اول ادای حقوق و تن دادن به خواسته های طرف مقابل بود- تا حدی که از چارچوب مسلم شرع و عدالت خارج نشود- و راه دوم گفتگو بود تا بتوانند تنش ها را کاهش دهد یا دست کم در همان سطح نگه دارد. حضرت علی(ع) وقتی به حکومت رسید آزادیهای سیاسی مخالفان خود را محدود نساخت و بزرگانی را که از بیعت با آن حضرت خودداری کردند مجبور به بیعت نکرد(36) و حتی از یکی از آنها خواست که ضامنی بیاورد که اغتشاش نمی کند و او گفت ضامنی ندارم، مردم خواستند او را بکشند ولی امام مانع شد و فرمود من خود ضامن او هستم. (37) در خصوص سایر مخالفان و دشمنان مثل مروان بن حکم و برخی از افراد ذی نفوذ بنی امیه، که احتمال جنگ و درگیری از سوی آنان می رفت امام علی(ع)، هم شیوه گفتگو و استدلال را در پیش گرفت تا بتواند با روش اقناعی آنها را متقاعد سازد، و هم حقوق و خواسته های آنان مثل امنیت را ادا کرد و توهمات ناامنی آنان را از بین برد (38) تا آنان احساس ظلم و ناامنی نکنند و دست به جنگ و خشونت نزنند. همچنین باید حقوق سیاسی اجتماعی مخالفان و دشمنان را ادا کرد تا زمینه ای برای بروز جنگ و خشونت نشود چنانکه امام علی(ع) حقوق سیاسی اجتماعی خوارج را ادا کرد. (39) تمام این اقدامات امام علی(ع) را می توان تلاشهایی در جهت پیشگیری از شکل گیری زمینه های خشونت و مخاصمات مسلحانه ارزیابی کرد.

2-2-2. مذاکره برای انصراف از درگیری مسلحانه
از دیدگاه اسلام، مهمترین وظیفه همه افراد و سازمانهای ذی نفوذ و از جمله بازیگران سیاسی این است که با توسل به هر شیوه ای، از جنگ جلوگیری کنند. خداوند تعالی در قرآن به مسلمانان دستور می دهد در صورت تمایل دشمن، صلح را بپذیرند،(40) و اگر در اثنای جنگ، دشمنان شما پیشنهاد صلح دادند، در این صورت خداوند به شما اجازه ادامه جنگ و مبارزه نمی دهد.(41) مهمترین راه هایی که امام علی(ع) برای پیشگیری از جنگ به کار بست هم شیوه گفتگو و استدلال بود تا بتواند با روش اقناعی آنها را متقاعد سازد ، و هم حقوق و خواسته های آنان مثل امنیت را ادا کرد و توهمات ناامنی آنان را از بین برد(42) تا آنان احساس ظلم و ناامنی نکنند و دست به جنگ و خشونت نزنند. همچنین حقوق سیاسی اجتماعی مخالفان و دشمنانش را ادا کرد. (43)
سیره امام علی(ع)- که به اجماع شیعه بیانگر دیدگاه اسلام می باشد- بر این امر استوار است که هیچگاه آغاز کننده جنگ و خشونت نباشد. پس از آنکه رفت و آمدها و مذاکرات قبل از شروع جنگ نتیجه نمی داد و طرف مقابل تحت هیچ شرایطی حاضر نبود دست از نبرد بردارد امام به لشکریان خود می فرمود شما بنشینید و جنگ را آغاز نکنید. (44) این بدان معنی است که اگر طرف مقابل جنگ را شروع نمی کرد هیچگاه جنگی اتفاق نمی افتاد. همچنین آن حضرت پس از آنکه تلاشهای مراحل اولیه برای پیشگیری از جنگ نتیجه نمی داد و دو لشکر در مقابل هم صف آرایی کرده آمده جنگ می شدند، افراد بانفوذ و سفیرانی می فرستاد تا برای انصراف از جنگ مذاکره کنند. و این مذاکرات را نه از منظر نگرش و منافع خود، بلکه از منظر نقاط اشتراک دو لشکر پی می گرفت و بر مسائلی تأکید می کرد که مورد قبول هر دو طرف بود. در این تلاشها، امام علی(ع) به یک بار و دو بار یا یک سفیر بسنده نمی کرد، و افراد مختلفی را به عنوان میانجی بارها برای مذاکره می فرستاد (45) و این در حالی بود که خودش یکی از طرفهای درگیر بود. پس از شروع جنگ امام علی(ع) با فرستادن سفیران و میانجیگران در طول جنگ، همیشه در پی راههایی بود تا بتواند به درگیریها پایان دهد. (46)

2-2-3. آغاز نکردن به جنگ تحت هر شرایط
در اسلام تحت هیچ شرایط اجازه آغاز به جنگ به مسلمانان داده نشده است. علاوه بر آیات قرآن که بحث آن گذشت، سیره پیامبر اکرم(ص) نیز بر این دلالت دارد که آن حضرت آغازگر هیچ جنگی نبوده است. (47) سیره امام علی(ع) - که به اجماع شیعه بیانگر دیدگاه اسلام می باشد- بر این امر استوار است که هیچ گاه آغازگر جنگ و خشونت نباشد. امام علی(ع)، پس از آنکه رفت و آمدها و مذاکرات قبل از شروع جنگ نتیجه نمی دادو طرف مقابل تحت هیچ شرایطی حاضر نبود دست از نبرد بردارد امام به لشکریان خود می فرمود شما بنشینید و جنگ را آغاز نکنید. (48) این بدان معنی است که اگر طرف مقابل جنگ را شروع نمی کرد هیچگاه جنگی اتفاق نمی افتاد. همچنین به فرزندش امام حسن فرمود: هرگز کسی را برای مبارزه دعوت نکن چون دعوت کننده به مبارزه ظالم است. (49)

2-3. اخلاق در شرایط جنگی
با اولین اقدام خشونت آمیز یکی از طرفها یا با اولین تیر و حمله، که درگیریها آغاز می شود مناقشات وارد مهمترین مرحله خود می گردد. چنانکه مراحل قبل نشان داد در تفکر سیاسی اسلام این مرحله به ناچار و از سوی طرف مقابل شروع می شود و طرفهای مسلمان ضرورتاً مجبور به دفاع از خود هستند. در فرآیند درگیریها، اسلام حقوق و مسائل انسانی را طی چند مرحله مورد توجه قرار داده است که به آنها می پردازیم:
<p class="b 2-3-1. منع نکردن دشمن از نیازهای اولیه انسانی
هیچ طرفی حق ندارد طرفهای دیگر را از دستیابی به آب، غذا، دارو و نیازهای مشابه باز دارد، یا اینها را مسموم و غیر قابل استفاده سازد اگر چه از آن مشرکان باشد. (50)
همچنین پیامبر اکرم(ص) نهی فرمود از اینکه در شهرهای مشکران سم پراکنده کنند. (51)
در جنگ صفین، ابتدا معاویه و لشگریانش بر سر آب رسیدند و افرادی گماردند تا مانع استفاده لشگریان امام از آب شوند، امام قاصدی نزد معاویه فرستاد و به او اعلام کرد که آب جزء مواهب الهی برای بندگان و چارپایان است و کسی حق ندارد مانع استفاده سایرین از آب شود، ولی معاویه قبول نکرد، لشگر امام با حمله نظامی و به سختی آب را آزاد کردند، امام به آنها دستور داد که آب مورد نیاز خود را بردارند، و آن را برای استفاده لشگر معاویه آزاد بگذارند، دوباره لشگر معاویه بر آب مسلط شد و مانع استفاده یاران امام گردید، برای بار دوم با حمله نظامی و مشقت یاران امام، آب آزاد شد، ولی باز امام علی (ع) دستور داد که آب را آزاد بگذارند، و این اتفاق برای بار سوم هم تکرار شد و یاران و لشگریان امام علی(ع) به شدت اعتراض کردند، که چرا او هم رفتاری همانند معاویه ندارد، ولی امام با غیر اخلاقی تلقی کردن این عمل آن را نپذیرفت.(52)
همچنین وقتی امام توسط ابن ملجم ضربت خورد در مورد قاتل خود سفارش کرد که مبادا او گرسنه و تسنه بماند. (53)

2-3-2. به حداقل رساندن تلفات خود و دشمن
اگر نهایتاً به هر دلیل قرار شد انسانهایی یکدیگر را بکشند از نظر اسلام باید تلاش کرد که کشته های هر دو طرف به حداقل ممکن برسد. اینکه هر طرف سعی کند خسارات جانی خود را به حداقل برساند امر پذیرفته شده ای است و همیشه مورد توجه بوده است، اما اینکه یک طرف تلاش کند کشته های دشمنش نیز به حداقل برسد متناقض می نماید، چون هدف از جنگ و حاضر شدن در میدان نبرد کشتن طرف مقابل است، پس تلاش برای کمتر شدن کشته های دشمن چه معنی می تواند داشته باشد؟ این امر بر اصول اخلاقی اسلام مبتنی است و با منطق اسلام و امام علی(ع) سازگاری دارد، از آنجا که اصل جنگ ناچاراً و از روی اکراه واقع شده، و تمام تلاشها برای عدم وقوع آن به نتیجه نرسیده است، در خلال جنگ هم کماکان آن اکراه و ناچاری وجود دارد. تلاش برای عدم وقوع جنگ به خاطر خسارتهای جانی ناشی از آن بود، حال که به ضرورت کراهت اولیه به اشتیاق تبدیل نمی شود، بلکه همچنان باید در طول جنگ تلاش کرد که انسانها در حد ضررت کشته شوند و حتی کشته های دشمن به حداقل برسد. این امر همچنین ممنوعیت استفاده از سلاحهای کشتار جمعی را نشان می دهد و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی که تعداد بیشتری از انسانها را به کام مرگ می فرستد ضد اخلاقی و غیر مجاز می داند. قرآن کریم به مسلمانان دستور می دهد که با آنان که با شما به جنگ و ستیز بر می خیزند بجنگید اما از حدود و موازین معین تجاوز نکنید. (54) یعنی در جنگ با دشمنی که آو آغاز کننده است نباید زیاده روی کرد. همچنین پیامبر اسلام تصریح کرده است که قومی که غالب شود و از پیروزی خود سوء استفاده کند برای همیشه مورد خشم خداوند واقع خواهد شد. (55) امام علی(ع) در جنگ صفین به لشگریان خود سفارش کرد که دعا کنند خداوند آنها و دشمن را از کشته شدن برهاند و جانشان را حفظ کند ومیان آنها صلح و سازش برقرار سازد. (56)

2-3-3.درگیر شدن رهبران اصلی و کاستن جنگجویان پیرامونی
هز منازعه ای یک کانون اصلی رهبری دارد که فرماندهان، تصمیم گیرندگان و مدعیان اصلی مخاصمه در آن قرار دارند، حلقه اول، نزدیکان این کانون را تشکیل می دهند و حلقه دوم، تمام افرادی هستند که به طرفداری از آنها دست به سلاح برده اند یا به گونه های مختلف در حمایت از اینان در منازعات دخیلند. معمولاً هر چه از کانون تصمیم گیری منازعه دورتر می شویم، حامیان و افراد دخیل در حلقه های بعدی، افراد بی گناهی هستند که بیشترین قربانی را می دهند و کمترین سود را می برند. بحث ما بر اساس تفکر سیاسی امام علی (ع) این است که باید تلاش کرد هر چه بیشتر صحنه های عملی منازعه، به کانون تصمیم گیری و فرماندهی طرفهای منازعه نزدیکتر شود و افراد پیرامونی دخیل و درگیر در منازعات، کمتر شوند، تا جایی که رهبران و مدعیان اصلی، در میدان جنگ به نبرد بپردازند. در خلال جنگ صفین، امام علی(ع) بارها به معاویه پیام داد که این همه لشگر را من و تو به این صحرا آورده ایم، و این همه انسان به دستور من و تو کشته می شوند، بیا من و تو که فرمانده دو لشکر هستیم با هم نبرد کنیم هر که پیروز شد برنده جنگ خواهد بود و از ریخته شدن خون مردمان جلوگیری شود، ولی معاویه هر بار نمی پذیرفت. (57)

2-3-4. عدم تعرض به مجروحان، اسرا، فراریان و اجساد
این موضوع از نگاه اسلام و تفکر سیاسی امام علی(ع) مسلم است که نباید به مجروحان تعرض کرد اسیران را نباید کشت و فراریان دشمن را نباید تعقیب کرد و تمام اینها در جهت کاستن خشونت و ادای حقوق انسانی در شرایط تلخی است که ناچاراً پدید آمده است. در هر جنگی امام علی(ع) می فرمود که منادی ندا دهد و به گوش همگان برساند که علاوه بر موارد فوق هیچ کشته ای را مثله نکنید، و چون به محل سکونت و اردوی دشمن رسیدید هیچ پرده ای را پاره نکنید و بدون اجازه وارد هیچ خانه ای نشوید، و چیزی از اموال خانه ها را نگیرید.(58) همچنین کشتن اسیران یک امر ضداخلاقی تلقی می شود. در جنگ جمل تعدادی از سران دشمن و دشمنان با سابقه و کینه توز امام علی(ع) مثل مروان و ولید را اسیر کرده نزد امام آوردند، اینان تا لحظاتی قبل می جنگیدند و برای همگان به آسانی قابل پیش بینی بود که دست از دشمنی بر نمی دارند و در آینده و هر زمان که فرصت بیابند دوباره با امام خواهند جنگید، ولی امام علی(ع) آنها را آزاد کرد.(59) همچنین اجساد دشمن نباید مورد تعرض و بی احترامی قرار گیرد. چنانکه در بحث کرامت انسانی گذشت حتی جسد بی جان انسان نیز از نظر اسلام دارای حرمت و احترام است و تشییع و دفن آن تابع مناسک و احکام خاص خود است. به همین دلیل به هیچ وجه جایز نیست اجساد دشمن مورد بی احترامی قرار گیرد یا مثله شود. (60)

2-3-5. عدم تعرض به زنان، کودکان و سالخوردگان
سیره پیامبر اسلام (ص) در جنگها این بود که در امانت خیانت نکنید و زنان و کودکان را نکشید. (61) همچنین از دستورات اکید امام علی(ع) در جنگها این بود که تحت هیچ شرایطی به زنان تعرض نکنید حتی اگر به شما و فرماندهان و بزرگانتان دشنام دهند. (62) و خود امام علی(ع) نیز در مواجهه با موارد مشابه، هیچگونه تعرضی به زنان روا نمی داشت. پس از جنگ جمل، صفیه مادر طلحه امام را به شدت و به طور مکرر مورد دشنام و توهین قرار داد ولی امام اعتنا نکرد و از واکنش تند اطرافیانش نیز جلوگیری کرد. (63) در یکی از وقایع، تعدادی کودک کشته شدند، حضرت رسول اکرم به خشم آمد، و فرمود چرا عده ای آن قدر ستیزه جو شده اند که به قتل کودکان دست می زنند. (64) موارد متعددی در سیره پیامبر اسلام (ص) وجود دارد که از کشتن زنان و کودکان نهی فرمودند.(65) بسیاری از مفسرین نیز کشتن زنان و کودکان را ظلم می دانند و معتقدند منظور از عدم تجاوز از حد در آیه قرآن که می فرماید در جنگ با دشمن تعدی نکنید (66) نکشتن زنان و کودکان بوده است. (67) اگر چه برخی از فقها معتقدند اگر زنان و کودکان در جنگ علیه مسلمانان شرکت کنند کشتنشان جایز است ولی اکثر فقهای شیعه، کشتن زنان و کودکان را مطلقاً ممنوع می دانند حتی اگر در جنگ شرکت کنند. (68)
همچنین کشتن سالخوردگان در صورتی که در جنگ شرکت نداشته باشند، ممنوع است. (69)
استاد «محقق داماد»، بر مبنای حقوق اسلامی و با قائل شدن به سه اصل: محدودیت کاربرد سلاح، پایبندی به اصول اخلاقی در حین نبرد، و رفتارهای اخلاقی و انسانی با اسرای جنگی، در مخاصمات بین المللی، معتقد است که طبقات خاصی مثل: 1. زنان و کودکان 2. سالخوردگان 3. تجار و کشاورزان 4. عابران غیر نظامی و5. روحانیون و مروجین ادیان و مذاهب مختلف، مطلقاً از مصونیت و حمایت برخوردارند، و انجام اقدامات زیر از نظر اسلام مطلقاً- طرف منازعه از هر دین و مذهبی که باشد- ممنوع است. (70)
1. کشتار دسته جمعی دشمن 2. سلب حق تسلیم (کشتن اسیران) 3. انجام اعمال انتقام جویانه 4. تعرض و بی احترامی به مجروحان 5. محروم ساختن دشمن از آب و غذا 6. انهدام تأسیسات و ساختمانها 7. انهدام درختان و محیط زیست.

2-3-6. عدم خدعه و خیانت
پیامبر اسلام (ص) هر گونه خیانت را طی جنگها غیر مجاز می شمرد و به جنگجویان خود می فرمود بجنگید ولی فریب ندهید، نقض امانت نکنید و نسبت به هیچکس خیانت روا ندارید.(71) گفتنی است خدعه جنگی که مجاز شمرده شده، با خیانت و فریبکاری تفاوت اساسی دارد و خیانت با دشمن در اثنای جنگ جایز نیست. (72)

2-3-7. استمرار مذاکرات در طول درگیریها
در طول نبرد و درگیریها، لحظه ای نباید از تلاش برای پایان دادن به درگیریها باز ایستاد، امام علی(ع) با اینکه خود به عنوان یکی از طرفهای درگیر بود ولی با فرستادن سفیران و میانجیگران در طول جنگ، همیشه در پی راههایی بود تا بتواند به درگیریها پایان دهد. (73)

نتیجه گیری
اساساً نگاه اسلام به همه مسائل و موضوعات از جمله موضوعات سیاسی و بین المللی، یک نگاه انسانی و اخلاقی است. در خصوص مناسک، احکام و برخی قواعد حقوقی، می توان تفاوتهایی بین مسلمانان و غیر مسلمانان مشاهده کرد که امری مطلوب است چون اسلام، احکام و قواعد حقوقی خود را بر غیر مسلمانان تحمیل نکرده است ولی در خصوص موضوعات و مسائل انسانی از جمله تکریم کرامت انسانی، ادای حقوق، رعایت عدالت، پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی در روابط بین ملت ها و مواردی از این قبیل، تفاوتی بین مردم دیده نمی شود.
در بحث اخلاق در روابط بین الملل، به سرعت این پرسش مطرح می شود که در هنگام تضاد و تعارض اخلاق با خواست و منافع کشورها چه باید کرد، پیش از پاسخ، ابتدا پرسش دیگری پیش می آید و آن اینکه اساساً چرا تضاد و تعارض پیش می آید؟ تضاد و تعارض بین رفتار اخلاقی و منافع و خواست بازیگران، ممکن است دلایل مختلفی داشته باشد اما مهمترین دلیل آن، زیاده خواهی، زیاده طلبی، یا شروع یک عملکرد غیراخلاقی است، که برای توجیه آن، به طور زنجیره ای عملکردهای غیر اخلاقی دیگری به دنبال دارد، از سوی دیگر بازیگران نیز در پاسخ به عملکرد غیر اخلاقی یک بازیگر، به تصمیم و عمل غیر اخلاقی روی می آورند. بنابراین تضاد اخلاقی و منافع، یک تضاد ذاتی و طبیعی نیست بلکه یک امر عارضی است که نقطه آغاز آن ارتکاب به یک عمل غیراخلاقی از روی زیاده خواهی است که به یک چرخه بی اخلاقی منجر می شود. درنتیجه اگر قواعد و قوانین سیاست و نظام بین الملل از ابتدا بر صداقت و اخلاق استوار گردند و توسط بازیگران نیز رعایت شوند تضاد و تعارض اخلاق و منافع تا حد زیادی کاهش خواهد یافت.
حال اگر از ابتدا صداقت یا حقوق رعایت نشد- که نشده- و در یک چرخه بی اخلاقی گرفتار شدیم و در یک نظام بین المللی قرار گرفتیم که بازیگران، غیر اخلاقی عمل می کنند و در هنگام تضاد و تعارض منافع و اخلاق، منافع را ترجیح داده اخلاق را نادیده می گیرند چه باید کرد: آنچه از دیدگاه های اسلام بر می آید این است که اگر می توانیم در چنان عرصه ای، با پایبندی به اخلاق عمل کنیم و زیان های ناشی از عملکرد غیراخلاقی دیگران را نیز تحمل نماییم باید بمانیم و عمل کنیم، در غیر این صورت باید صحنه را ترک کرد، چون ایمان و آخرت افراد خدشه دار می شود و افرادی که- به هر دلیلی- غیر اخلاقی عمل می کنند ضمن اینکه بر خلاف دستور اسلام عمل کرده اند، روز قیامت در جرگه این افراد محشور می شوند و علامت پیمان شکنی، خدعه و نیرنگ، دروغ گویی و بی اخلاقی بر پیشانی آنهاست، اگر مسلمانی دغدغه ایمان و آخرت خود را دارد نمی تواند با عملکرد غیراخلاقی آنها را به دست آورد. البته شاید بتوان در قالب نظریه های علمی، راهکارهایی برای جمع هر دو راه اندیشید که آن را به مجال دیگری وا می گذاریم.

پی نوشت ها :

1. برای مطالعه جزییات و تحلیل تعامل پیامبر اسلام (ص) با یهودیان مدینه ر. ک: علی اکبر علیخانی، «تعامل دولت نبوی با یهودیان» در : علی اکبر علیخانی و همکاران، سیاست نبوی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، 1386، ص ص 293-269.
2. برای مطالعه جزئیات و تحلیل جنگ های پیامبر اسلام (ص) با بت پرستان ر.ک: علی اکبر علیخانی «تحلیلی بر جنگ های پیامبر اکرم (ص) با کفار» در: علی اکبر علیخانی و همکاران، پیشین، ص ص 504-487.
3. ر.ک: توکل حبیب زاده،« جنگ، صلح و حقوق بشر دوستانه در سیره نبوی» و محمد مهدی کریمی نیا، «سیره مسالمت آمیز پیامبر با غیر مسلمانان» در: علی اکبر علیخانی وهمکاران، پیشین، ص ص 45-419 و 480-457.
4. ابن عساکر، الامام علی بن ابی طالب(ع) (من تاریخ مدینه دمشق)، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1395 هـ 1975 م، الجزء الثالث، ص ص 94-84.
5. همان، ص 92.
6. نهج البلاغه، پیشین، نامه 53، ص 336.
7. عباس محمود العقاد، عبقریه الامام علی(ع) بیروت: المکتبه العصریه، 1286 هـ 1967 م، ص 18.
8. نهج البلاغه، پیشین، نامه 53، ص 338.
9. سبط ابن الجوزی، تذکره الخواص، طهران: مکتبه نینوی الحدیثه، ص 69.
10. ابوالحسن علی حسین المسعودی، مروج الذهب، ابوالقاسم پاینده، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1370، ج 1، ص ص 763 و 718./ احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، ج2، ص ص 182 و 94/ نصر بن مزاحم المنقری، پیکار صفین، پرویز اتابکی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1370، ص ص75 و 432 و 530 و 207 و 255./ محمد بن محمد بن نعمان، الشیخ المفید، الجمل، پیشین، ص 339./ محمد بن جریر الطبری، تاریخ طبری، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1879 م، ص ص 520- 517./ ابی حنیفه احمد بن داود الدینوری، الاخبار الطوال، تحقیق: عبد المنعم عامر، قاهره: دار احیاء الکتب العربیه، 1970، ص 147.
11. نهج البلاغه، پیشین، نامه 53، ص 339.
12. محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، تهران: اسماعیلیان، 1362، ص 492.
13. برای نمونه ر.ک: وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ راعون، نحل(16): 91./ فَأَتِمُّوا إِلَیهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ، توبه(9): 4./ مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُتَّقِینَ، آل عمران(3): 76./ وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ کَانَ مَسْئُولًا، الاسراء(17): 34./ .... وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ راعون، مومنون(23): 8./
14. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لَا یؤْمِنُونَ. الَّذِینَ عَاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ ینْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَهُمْ لَا یتَّقُونَ، انفال (8): 55 و 54./ إِنَّ الَّذِینَ یشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَأَیمَانِهِمْ ثَمَنًا قَلِیلًا أُولَئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ. آل عمران(3): 77./
15. همان.
16. نهج البلاغه،پیشین، نامه 53، ص ص 9-338.
17. نصر بن مزاحم المنقری، پیشین، ص ص 668-661./ محمد بن جریر الطبری، پیشین، ج4، ص 34./ ابوالحسن علی بن حسین المسعودی، پیشین، ج2، ص ص 391-389./ شهاب الدین احمد نویری، نهایه الارب، دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1364، ج5، ص 197.
18. نصر بن مزاحم المنقری، پیشین، ص 717.
19. وَأَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذَا عَاهَدْتُمْ وَلَا تَنْقُضُوا الْأَیمَانَ بَعْدَ تَوْکِیدِهَا وَقَدْ جَعَلْتُمُ اللَّهَ عَلَیکُمْ کَفِیلًا إِنَّ اللَّهَ یعْلَمُ مَا تَفْعَلُونَ، نحل(16): 91.
20. وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا، الاسراء(17): 70.
21. ر. ک: علی اکبر علیخانی، «کرامت انسانی و خشونت در اسلام»، پژوهشنامه علوم سیاسی، شماره 3، 1385، ص ص 106-100.
22. ابی عبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم البخاری، صحیح، بیروت: دارالفکر، 1420 ق، ج1، ص 310.
23. و نفخت فیه من روحی، حجر(15): 29.
24. محی الدین بن عربی، الفتوحات المکیه، بیروت: دار صادر، بی تا، ج1، ص ص 8-527.
25. نهج البلاغه، پیشین، نامه 53، همچنین ر.ک: محمد تقی جعفری، حکمت اصول سیاسی ، تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1369، ص 319.
26. نهج البلاغه، پیشین، نامه 53، ص 326.
27. برای نمونه ر.ک:
محمد بن الحسن الحر العاملی، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم الربانی الشیرازی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1430، 1983م ج11، ص 49، همان، ج2، ص 476.
همان ج18، ص 415، و ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی اصفهانی، الغارات، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1355، ج1، ص ص 31- 230، محمد بن الحسن الحر العاملی، پیشین، ج26، ص 318 و ج21 ص 199.
محمد باقر المجلسی، پیشین، ج41، ص 53 و ج 74، ص 157.
28. عبدالمجید معادیخواه، تاریخ اسلام، تهران: نشر ذره، 1377، ص 186-183.
29. رسول جعفریان، سیره رسول خدا، قم: انتشارات دلیل ما، 1383، ص 605،: ابن هشام، السیره النبویه، حققها: مصطفی سقا و آخرون: بیروت: دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج2، ص 349.
30. برای دیدن متن پیمان نامه ر.ک. ابن هشام، سیره النبویه، ص ص 150-147./ محمد حمید الله، نامه ها و پیمان نامه های سیاسی حضرت محمد 6، سید محمد حسینی، قرآن: انتشارات سروش، 1374، ص ص 106-101.
31. ر. ک: محمد حمیدالله، پیشین، ص ص 8-126. محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378 ص 146. نصر بن مزاحم المنقری، پیشین، ص 656، پیکار صفین، تصحیح عبدالسلام محمد هارون، ترجمه: پرویز اتابکی، تهران: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1366، ص 656.
32. ر. ک: شیخ مفید، پیشین، ص 385.
33. وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّه،انفال(8): 61.
34. .... فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیهِمْ سَبِیلًا، نساء(4): 90.
35. ر.ک: علی اکبر علیخانی، «تحلیلی بر جنگ های پیامبر (ص) با کفار»، و «تعامل دولت نبوی با یهود» در: علی اکبر علیخانی و همکاران، پیشین، ص ص506-487 و 293-269.
36. در عرف سیاسی جامعه زمان امام علی7 اینگونه بود که اگر اغلب مردم مدینه و بزرگان قبایل با حاکم بیعت می کردند، تعداد انگشت شمار بزرگان باقی مانده را مجبور به بیعت می ساختند تا امنیت تضمین شود.
37. ر.ک: عزالدیم علی ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر بیروت 1965 م 1285 ق، ج3، ص 320./ محمد بن محمد نعمان الشیخ المفید، الجمل، پیشین، ص ص 94 و 114-111.
38. احمد بن یحیی بن جابر البلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1996م، 1417 ق، ج2، ص 387.
39. ابوعبید قاسم بن سلام، الاموال، بیروت: دارالفکر، 1408 ق، ص 296./ شهاب الدین احمد نویری، پیشین، ج5، ص 213./ ابوالفداء الحافظ ابن کثیر الدمشقی، البدایه و النهایه، بیروت: دارالکتاب العلمیه، 1415 هـ، جلد 7، ص 295-300.
40. َإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّه، انفال(8): 61.
41. ... فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیهِمْ سَبِیلًا، نساء(4): 90.
42. احمد بن یحیی بن جابر البلاذری، پیشین، ج2، ص 387.
43. ابوعبید قاسم بن سلام، پیشین، ص 296./ شهاب الدین احمد نویری، پیشین، ج5، ص 213./ ابوالفداء الحافظ ابن کثیر الدمشقی، پیشین، جلد7، ص 295-300.
44. ابوالحسن علی بن حس المسعودی، پیشین، ج1، ص ص 763 و 718./ احمد بن ابی یعقوب، پیشین، ج2، ص ص 182 و 94./ نصر بن مزاحم المنقری، پیشین، ص ص 75 و 432 و 530 و 270 و 255./ محمد بن محمد بن نعمان، الشیخ المفید، الجمل، پیشین، ص 399./ محمد بن جریر الطبری، پیشین، ص ص 520- 517./ ابی حنیف احمد بن داود الدینوری، پیشین، ص 147./ ابوجعفر محمد بن عبدالله اسکافی معتزلی، المعیار و الموازنه، محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، 1374، ص 140./ العلامه محمد باقر المجلسی، بحار الانوار، تحقیق و تعلیق: شیخ محمد باقر المحمودی، طهران: وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی، 1408 ق، ج32، ص 213.
45. سبط ابن الجوزی، پیشین، ص 69./ نهج البلاغه، پیشین، خطبه 122، ص 120./
46. علی اکبر حسنی، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1373، ص 416./ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، قم: نشر الهادی، 1477، ص 267.
47. ر.ک: علی اکبر علیخانی، سیاست نبوی، پیشین.
48. ابوالحسن علی بن حسن المسعودی، پیشین، ج1، ص ص 763 و 718./ احمد بن ابی یعقوب، پیشین، ج2، ص ص 182 و 94./ نصر بن مزاحم المنقری، پیشین، ص ص 75 و 432 و 530 و 270 و 255./ محمد بن محمد نعمان الشیخ المفید، پیشین، ص 399./ محمد بن جریر الطبری، پیشین، ص ص 520-517./ ابی حنیفه احمد بن داود الدینوری، پیشین، ص 147./ ابوجعفر محمد بن عبدالله اسکافی معتزلی، پیشین، ص 140./ محمد باقر المجلسی، پیشین، ج32، ص 213.
49. محمد باقر المجلسی، پیشین، ج100، ص 39./ عباس محمود العقاد، پیشین، ص 18.
50. قال علی (7): نهی رسول الله (ص) أن یلقی السم فی بلاد المشرکین، ابی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، فروع کافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه، 9362، ج5، ص 28.
51. ابی جعفر محمد بن یعقوب الکلینی، پیشین، ج5، ص 28.
52. نصر بن مزاحم المنقری، پیشین، ص ص 222- 219 و 253./ سبط ابن الجوزی، پیشین، ص ص 9-88.
53. عز الدین ابن اثیر، پیشین، ج2، ص ص 8-197./ محمد باقر المجلسی، پیشین، ج42، ص 288.
54. وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ، بقره(2): 190.
55. محمد بن الحسن الشیبانی، کتاب السیر الکبیر، املاء: محمد بن احمد السرخسی، قاهره: 1958، ج2، ص 85.
56. نهج البلاغه، پیشین، خطبه 206، ص 240.
57. شهاب الدین احمد نویری، پیشین، ج5، ص 193./ نصر بن مزاحم المنقری، پیشین، ص ص 57 و 432 و 530.
58. شهاب الدین احمد نویری، پیشین، ص ص 178 و 5-154 و 152./ ابی حنیفه احمد بن داود دینوری، پیشین، ص 151./ محمد بن جریر طبری، پیشین، ج3، ص 518./ نهج البلاغه، پیشین، نامه 14 ص 280./ محمد باقر المجلسی، پیشین، ج32، ص 213.
59. محمد بن محمد بن نعمان الشیخ المفید، الجمل، پیشین، ص 339./ نهج البلاغه، پیشین، خطبه 73، ص 55 ./ عباس محمود العقاد، پیشین، ص 200.
60. نهج البلاغه، پیشین، نامه 47، ص 321، و نامه 14 ص 280.
61. ر.ک: پاورقی های بحث قبلی، و نهج البلاغه، پیشین، نامه 14، ص 280.
62. محمد بن جریر طبری، پیشین، ج3، ص 544.
63. احمد بن محمد بن حنبل، المسند، تحقیق: احمد محمد شاکر، قاهره: مکتبه التراث الاسلامی، 1414 هـ، جلد8، ص 41.
64. ابن ماجه، ابی عبدالله محمد بن یزید قزوینی، سنن، بیروت: احیاء التراث العربی، 1395 هـ ج2، ص 947، ج2، ص 101./ الامام ابی داود سلیمان بن الاشعث السجستانی الازدی، سنن ابی داود، بیروت: دار الحیاء السنه النبیه، بی تا، ج3، ص 52./ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تهران: دارالکتاب الاسلامیه، 1364، ج6، ص 138.
65. وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ، بقره (2): 190.
66. محمد حسین طباطبایی، تفسیر المیزان، پیشین، ج2 ص 61./ سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت: دار الشروق، 1402 ج1، ص 188./ ابوعلی الفضل ابن الحسن ابن الطبرسی، پیشین، ج1، ص 285.
67. محقق حلی، شرایع الاسلام، نجف، مطبعه الاراب فی النجف الاشرف، 1389، ج1، ص 312./محمد حسن النجفی، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج21، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1981م، ص70.
69. شیخ محمد بن حسن حر عاملی، پیشین، ج1، ص 43./ محمد حسن النجفی، پیشین، ص 75.
70. سید مصطفی محقق داماد، حقوق بشر دوستانه بین المللی، تهران: مرکز نشر علوم اسلامی، 1383، ص ص 57-55.
71. ابن هشام، پیشین، ص 992.
72. در خصوص تفاوت خدعه جنگی و خیانت و نمونه های آن در صدر اسلام ر.ک: سید مصطفی محقق داماد، پیشین، ص ص 97-94.
73. علی اکبر حسنی، پیشین، ص 416./ رسول جعفریان، تاریخ خلفا، پیشین، ص 267.
منابع و مآخذ:
المجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1403 ق، 1989.
نراقی، مولی مهدی، علم اخلاق اسلامی (ترجمه جامع السعادات) سید جلال الدین مجتبوی، تهران: انتشارات حکمت، 1366.
مغنیه، محمد جواد، فلسفه اخلاق در اسلام، تهران: دفتر تحقیقات انتشارات بدر، 1361.
طوسی، خواجه نصیر الدین، تهذیب الاحکام، تهران: دارالکتاب الاسلامیه، 1364.
سید جعفر،شهیدی، نهج البلاغه، ترجمه، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، 1371.
قزوینی، عبدالکریم بن محمد یحیی، بقا و زوال دولت در کلمات سیاسی امر مومنان، به کوشش رسول جعفریان، قم: کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی، 1371.
خوانساری، جمال الدین محمد، شرح غرر الحکم و دررالکلم، مقدمه، تصحیح و تعلیق: میر جلال الدین حسینی ارموی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1360.
الشیخ المفید، محمد بن محمد ابن نعمان، الجمل، بیروت: دارالمفید، 1414 هـ 1993 م.
سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الاتقان فی علوم القرآن، سید مهدی حائری قزوینی، تهران: انتشارات امیر کبیر، 1363.
عبده، محمد، الاعمال الکامله، تحقیق: محمد عامره، بیروت: 1972.
عماره، محمد، اسلام و جنگ و جهاد، احمد فلاحی، تهران: نشر احسان، 1383.
رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، بیروت: دار المعرفه، بی تا.
الطبرسی، ابوالفضل بن الحسن، مجمع البیان، قم: مکتبه آیه الله مرعشی نجفی، 1403 ق.
هاشمی رفسنجانی، اکبر، تفسیر راهنما، قم: دفتر تبلیغات اسلاکی حوزه علمیه، 1371.
صالحی نجف آبادی، نعمت الله، جهاد در اسلام،تهران: نشر نی، 1382.
علیخانی، علی اکبر ، «تعامل دولت نبوی با یهودیان» در: علی اکبر علیخانی و همکاران، سیاست نبوی، تهران: پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، 1386.
ابن عساکر، الامام علی بن ابی طالب (ع) (من تاریخ مدینه دمشق)، تحقیق: الشیخ محمد باقر المحمودی، بیروت: دار التعاریف للمطبوعات، 1395 هـ 1975 م.
العقاد، عباس محمود، عبقریه الامام علی (ع)، بیروت: المکتبه العصریه، 1286 هـ 1967 م.
الجوزی، ابن سبط، تذکره الخواص، طهران: مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا.
المسعودی، ابوالحسن علی حسین، مروج الذهب، ابوالقاسم پاینده، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1370.
ابی یعقوب، احمد ابن ابی، تاریخ الیعقوبی، بیروت: دار صادر، بی تا.
المنقری، نصر بن مزاحم، پیکر صفین، پرویز اتابکی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1370.
الطبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت: مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1879 م.
الدینوری، ابی حنیفه احمد بن داود، الاخبار الطوال، تحقیق: عبدالمنعم عامر، قاهره: داراحیاء الکتب العربیه، 1960.
نویری، شهاب الدین احمد نهایه الارب، دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1364.
علیخانی، علی اکبر، «کرامت انسانی و خشونت در اسلام»، پژوهشنامه علوم سیاسی، شماره 3، 1385.
البخاری، ابی عبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم، صحیح، بیروت: دارالفکر، 1420 ق.
عربی، محی الدین بن، الفتوحات المکتبه، بیروت: دار صادر، بی تا.
جعفری، محمد تقی، حکمت اصول سیاسی اسلام، تهران: بنیاد نهج البلاغه، 1369.
الحر العاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعه، تحقیق: عبدالرحیم الربانی الشیرازی، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1430، 1983 م.
ثقفی کوفی اصفهانی، ابواسحاق ابراهیم بن محمد، الغارات، تهران: انتشارات انجمن آثار ملی، 1355.
معادیخواه، عبدالمجید، تاریخ اسلام، تهران: نشر ذره، 1377.
جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، قم: انتشارات دلیل ما، 1383.
ابن هشام، السیره النبویه، حققها: مصطفی سقا و آخرون: بیروت: داراحیاء التراث العربی، بی تا.
حمید الله، محمد، نامه ها و پیمان نامه های سیاسی حضرت محمد(ص)، ترجمه سید محمد حسینی، قرآن: انتشارات سروش، 1374.
الشیخ المفید، محمد بن محمد ابن نعمان، الارشاد، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378.
ابن اثیر، عزالدین علی، الکامل فی التاریخ، بیروت: دار صادر دار بیروت: 1965 م 1285 ق.
البلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر، 1996 م، 1417 ق.
ابن سلام، ابوعبید قاسم، الاموال، بیروت: دارالفکر، 1408 ق.
الدمشقی، ابوالفداء الحافظ ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت: دارالکتاب العلمیه، 1415 هـ.
اسکافی معتزلی، ابوجعفر بن عبدالله، المعیار و الموازنه، محمود مهدوی دامغانی، تهران: نشر نی، 1374.
المجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تحقیق و تعلیق: شیخ محمد باقر المحمودی، طهران: وزاره الثقافه و الارشاد الاسلامی، 1408 ق.
حسنی، علی اکبر، تاریخ تحلیلی و سیاسی اسلام، تهران: دفر نشر فرهنگ اسلامی، 1373.
جعفریان، رسول، تاریخ خلفا، قم: نشر الهادی، 1477.
الکلینی، جعفر محمد بن یعقوب، فروع کافی، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1362.
الشیبانی، محمد بن الحسن، کتاب السیر الکبیر، املاء: محمد بن احمد السرخسی، قاهره 1958.
ابن حنبل، احمد بن محمد، المسند، تحقیق: احمد محمد شاکر، قاهره، مکتبه التراث الاسلامی، 1414 هـ.
ابن ماجه، ابی عبدالله محمد بن یزید قزوینی، سنن، احیاء تراث عربی، 1395 هـ.
السجستانی الازدی، الامام ابی داود سلیمان بن الاشعث، سنن ابی داود، دارالحیاء السنه النبویه، بی تا.
شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، تهران، دار الکتاب الاسلامیه، 13(ص)4.
سید قطب، فی ظلال القرآن، بیروت، دار الشروق، 1402.
محقق حلی، شرایع الاسلام، نجف: مطبعه الاراب فی النجف الاشرف، 1389.
النجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج21، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1981 م.
محقق داماد، سید مصطفی، حقوق بشر دوستانه بین المللی، تهران: مرکز نشر علوم اسلامی، 1383.

۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۵۲ ۰ نظر موافقین ۱
سایبر

اخلاق اجتماعی

 چکیده

این نوشتار، سیمای اخلاقی پیامبر(ص) درآیینه قرآن را به بررسی نشسته است. الگوپذیری انسان کارکرد الگوهای مثبت و منفی در سمت و سو دهی رفتار انسان‌ها و ارایه الگوهای مختلف و متناسب با ارزش‌ها و هنجارهای مکتب‌های بشری و آسمانی، درگذار تاریخ، مطالب درآمدی بحث را صورت داده است. نویسنده با الهام از آیات قرآنی بدین نتیجه رسیده است که اسلام با در نظرداشت همین ویژگی روحی انسان‌ها به ارائه، الگوهای برتر الهی و انسانی پرداخته و پیامبران الهی به ویژه دوتن از آنان حضرت ابراهیم(ع) و رسول اکرم(ص) را به عنوان برترین الگوهای بشری معرفی کرده است. قرآن کریم حضرت محمد(ص) را در یک توصیف کلی و اجمالی، دارای خلق عظیم و شر ح صدر می‌داندکه این هر دو درگام نخست به اخلاق اجتماعی آن حضرت نظر دارد و در جای جای قرآن به مصادیق و جلوه‌های بیرونی آن اشاره رفته است. به باور نویسنده خلوص، تواضع، بردباری، انسان دوستی، احترام به دیگران، مهمترین شاخصه‌های اخلاق اجتماعی رسول اعظم(ص) از منظر کلام وحیانی الهی به شمار می‌روند.

کلید واژه‌ها: اخلاق، اخلاق اجتماعی، خلق پیامبر(ص)، خلق عظیم، شرح صدر، موسی(ع)، الگوهای قرآنی، اسوه حسنه، ابراهیم(ع)، پیامبران اولوالعزم، اخلاص، تواضع، انسان دوستی، احترام به دیگران.
1. الگوپذیری انسان

تقلید و الگوپذیری، از نخستین انگیزه‌های سرشتی و فطری انسان است، تا از راه برابرسازی خود با مدل برگزیده، مسیر تکامل و هدف‌های مورد نظر را بپیماید، اگر این نیاز و انگیزه پاسخ خود را با تقلید از نمونه‌های ناقص و احیاناً منحرف، برآورده کند، شخص الگوپذیر، از جایگاه میانه و اما رو به بالایی «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم»(تین/4) به سقوط، تنزل و کاستی سرمایه‌های انسانی فرو می‌لغزد «ثم رددناه اسفل سافلین»(تین/5) اگر این روند ادامه یابد اندک اندک به نابودی و از کف رفتن تمامی داشته‌های انسانی و فضیلت‌های سرشتی و اولیه او می‌انجامد:

«ارایت من اتخذ الاهه هواه أفانت تکون علیه وکیلا ام تحسب ان ا کثرهم یسمعون او یعقلون ان هم الا کا الانعام بل هم اضل سبیلا.»(فرقان 43 و 44).

«آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود، قرار داده است؟! آیا تو می‌توانی او را هدایت کنی (یا به دفاع از او برخیزی)؟! آیا گمان می‌بری بیشتر آنان می‌شنوند یا می‌فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایان بل گمراه‌تراند.»

اما اگر انسان به پیروی از نمونه‌های آرمانی و کامل نایل آید، به افق‌های برتر و اعلی ره می‌سپارد و چون در هر مرتبه‌ی از مراتب پیروی و همانندسازی با الگوهای برتر، جاذبه کمال و عروج، فزونی می‌گیرد «و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا» (عنکبوت/69) و کار روندگی و بالانی سرعت بیشتر می‌یابد تا آنگاه که آدمی را به زیبایی، کمال و خوبی مطلق، پیوند می‌دهد و تسلیم، تواضع و پیروی بی‌چون و چرا از او را سبب می‌شود:

«قل ان صلاتی و نسکی و محیای ومماتی لله رب العلمین» (انعام/162)

«بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگی و مرگ من، همه برای خداوند، پروردگار جهانیان است.»

از سوی دیگر، تقلید و الگوپذیری، بر پیش زمینه دوستی استوار است؛ انسان اگر کسی را دوست ندارد، بدو اقتدا نمی‌کند؛ دوستی، کشش و جاذبه آگاهانه و اختیاری به سوی چیزی است که سود ده، کمال آور و لذت زا، انگاشته شود از این رو انسان هماره در جستجوی محبوبی است که غنایش بخشد، به کمالش رساند، رنج‌هایش را بکاهد و بر لذت‌هایش بیفزاید. انسان مؤمن، چون خدا را منبع و سرچشمه آن چه گفتیم می‌شناسد:

«وانّ الی ربک المنتهی ـ وانّه هواضحک وابکی- و انّه هوامات و احیا» (نجم/42-44)

«همه امور، به پروردگارت منتهی می‌گردد و این که اوست که خنداند وگریاند و اوست که می‌راند و زنده کرد.»

تنها به او دل می‌بندد، وصل و قرب او را می‌جوید و سر بر استان او می‌ساید.

پروردگار مهربان به این کسان یادآور می‌شود، که اگر می‌خواهند به وصال دوست، نایل آیند و در دل محبوب جای بیابند، بایدکه از مدل و الگوی نبوی، پیروی کنند:

«قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونی یحببکم الله» (آل عمران/31)

«بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد.»

 زیرا که او، این مسیر را تا آخر پیموده و به والاترین مرتبت کمال، غنا و لذتی که برای یک انسان میسور است، دست یازیده است:

«وهو بالافق الاعلی ـ ثم دنی فتدلی فکان قاب قوسین اوادنی» (نجم/9)

«در حالی که در افق اعلی قرار داشت، سپس نزدیکتر و نزدیکتر شد. تا انکه فاصله او با (پیامبر) به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود.»
2. قرآن و الگو‌های برتر انسانی

تمامی مکتب‌های زمینی و الهی برای تربیت انسان مطلوب و آرمانی مورد نظر خود و نیز برآوردن نیاز پیش گفته فطری و سرشتی بشری، الگوهای متناسب با هنجار‌ها و ارزش‌های خود ارائه داده و پیروان خویش را به همسانی و برابرسازی با آنان فراخوانده‌اند. مکتب اسلام نیز زیاده بر راهکرد‌های تشریعی و اختصاص حدود یک چهارم از آیات کتاب وحیانی (هزار و پانصد آیه) خویش به موضوع اخلاق و تبیین بایسته‌ها و ارزش‌ها، تربیت انسان‌های آراسته به فضایل اخلاقی را از اهداف بعثت پیامبران الهی و از جمله رسول خاتم، بر شمرده است:

«هوالذی بعث فی الامیین رسولا منهم یتلواعلیهم آیاته ویزکیهم ویعلمهم الکتاب و الحکمه...«(جمعه/2)

«او کسی است که در میان جمعیت درس نخوانده رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آنها می‌خواند و آنها را تزکیه می‌کند و به آنان کتاب (قرآن) و حکمت می‌آموزد.»

 افزون بر این همه، اسلام، به منظور ارائه الگوهای مطلوب و آرمانی خود، نسخه‌های عینی، محسوس وانسانی که تمامی غرایز وکششهای بشری وزمینی رادارندودرعین زمان بربلندای قله انسانیت دل خواه اسلام و قرآن ایستاده‌اند، معرفی کرده و مطالعه و نگریستن الگوپذیرانه به خلق، خوی و منش آنها را تاکید و سفارش کرده است:

«واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا»(مریم /41)

«در این کتاب ابراهیم را یاد کن،که او بسیار راستگو و پیامبر (خدا) بود.»

«واذکر فی الکتاب موسی انه کان مخلصا وکان رسولا نبیا» (مریم/51)

«و در این کتاب (آسمانی) از موسی یاد کن،که او مخلص، رسول و پیامبر والا مقام بود.»

«واذکرفی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد وکان رسولا نبیا» (مریم/54)

«و در این کتاب (آسمانی) از اسماعیل (نیز) یاد کن، که او در وعده‌هایش صادق و رسول و پیامبری (بزرگ) بود.»

«واذکر عبادنا ابراهیم واسحق ویعقوب اولی الایدی والابصار»(ص/45)

«و به خاطر بیاور بندگان ما ابراهیم، اسحاق و یعقوب را صاحبان دست‌های (نیرومند) و چشم‌های (بینا).»

«واذکر اسماعیل والیسع وذا الکفل کل من الاخیار»(ص/48)

«و به خاطر بیاور «اسماعیل» و «ا لیسع» و«ذو الکفل» راکه همه از نیکان بودند.»

«واذکر فی الکتاب ادریس انه کان صدیقا نبیا»(مریم /56)

«و در این کتاب از ادریس نیز یاد کن، او بسیار راستگو و پیامبر (بزرگی) بود.»

«واصبر علی ما یقولون واذ کر عبدنا داود ذا الاید»(ص/71)

«در برابر آن چه می‌گویند، شکیبا باش وبه خاطر بیاور بنده ما داوود صاحب قدرت را که او بسیار توبه کننده بود.»

«واذکر عبدنا ایوب اذنادی ربه إنّی مسنی الشیطان بنصب و عذاب» (ص/41)

«و به خاطر بیاور بنده ما ایوب را، هنگامی که پروردگارش را خواند (و گفت: پروردگارا) شیطان مرا به رنج و عذاب افکنده است.»

در این آیات مبارکه ضمن دستور به احیای نام رسولان الهی و اسوه‌های انسانی، وصفی از اوصاف پسندیده و فضیلتی از فضایل هریک را نیز بر شمرده است، تا حکمت زنده نگاهداشتن یاد آنها را گوش ز د کرده باشد.
3. رسول اعظم(ص) برترین الگوی قرآنی

از میان ده‌ها نسخه انسانی و برگزیدگان شایسته الگوگیری، که برخی را نام بردیم، قرآن کریم، دو تن از آنان را به گونه شفاف و صریح، اسوه و الگوهای بر‌تر معرفی کر ده است، ابرا هیم(ع) و محمد (ص):

1. «قد کانت لکم اسوة حسنة فی ابراهیم والذین معه اذ قالوالقومهم انابرءاؤا منکم ومما تعبدون من دون الله کفرنابکم وبدابینناوبینکم العداوة والبغضاءابدا حتی تؤمنوابالله وحده...« (ممتحنه/4)

«برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدا می‌پرستید، بیزاریم، ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است، تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید.»

2.«لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة لمن کان یرجوا الله والیوم الاخر وذکر الله کثیرا»(احزاب/21)

«مسلماً، رسول خدا برای شما سرمشق نیکو ی است، برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می‌کنند.»

تأمل درمعنا و شیوه‌ی بیانی این دوآیه مبارکه می‌رساند که از جمله تفاوت‌های آن دو آن است که اولاً؛ در اسوه معرفی کردن ابراهیم(ع) بر صبغه توحید گرایی و اعلام بیزاری وی از نزدیک‌ترین بستگان مشرک خود، تأکید بیشتر صورت گرفته است. و دو دیگر آن که از آن حضرت با نام یاد شده. اما هنگام اسوه معرفی کردن پیامبر اسلام(ص) بر عنوان رسالت و برانگیختگی آن حضرت از جانب خداوند تصریح شده است. و نیز اسوه بودن ان گرامی را مقید و محدود به جنبه معین و خاصی از رفتار‌ها و خصلت‌های وی نکرده و این بدان معناست که یکی از جنبه‌های رسالت پیامبر عظیم الشان اسلام(ص) اسوه و الگو بودن آن حضرت برای مردمان بوده است. وچون رسالت او رسالت خاتم و جهان شمول است، خداوند او را برای همگان و در تمامی سا حت‌ها وعر صه ها، الگوی برتر و سزامند اقتدا و پیروی می‌شناسد. بی‌آنکه ساحتی از ساحت‌های زندگی وی در این زمینه درخشندگی و سزامندی کمتر و یا بیشتری از سایر ساحت‌ها داشته باشد.(1) گو این که آیه شریفه، در سیاق آیات جنگ احزاب قرار گرفته است، اما اطلاق و زبان عام آیه، نشان می‌دهد که اسوه بودن آن حضرت ؛اختصاص به شیوه رهبری و فرمان دهی در جنگ ندارد. از همین روی مفسران و قرآن پژوهان در تفسیر آیه مبارکه هرچند از دو احتمال یاد کرده‌اند، اما معنای عموم را برگزیده‌اند از جمله در تفسیر« کشاف» زمخشری (م528ه‍.‌) آمده است:

«شخص پیامبر [در تمامی ابعاد] اسوه نیکو، یعنی الگو و نمونه است.»(2)

افزون بر آنچه آمد، در ساختار ادبی و آرایه‌های لفظی این آیه شریفه، نکاتی دیده می‌شود که نشانگر اهمیت، این سویه از شخصیت رسول خدا (ص) و اهتمام و اصرار خداوند بر تبیین و برجسته کردن آن برای ترغیب مؤمنان به الگوپذیری از آن حضرت است.

1. آیه شریفه در آغازین واژگان کاربردی خود از دوحرف «لام» و «قد» استفاده کرده است، که هریک، در ادبیات عرب، قطعی و حتمی بودن پساوند خویش را می‌رساند. پس آنگاه که در کنار هم قرار گیرند، بیانگر قطعیت دو چندان خواهد بود، یعنی اسوه و الگو بودن پیامبر، هرگز گمان و تردید، را بر  نمی‌تابد. این تأکید، از مرز دوچندان بودن نیز می‌گذرد، اگر که لام را برای سوگند بدانیم.

2. واژه «کان» در مفهوم و بطن خویش، معنای ثبوت، استمرار و فراروندگی از زمان و مکان را دارد و به الگو بودن پیامبرانشان که مقتضای خاتمیت رسالت اوست ـ ثبات وگستردگی فرازمانی و فرامکانی می‌بخشد که اختصاص به عصر و دوره‌ی از تاریخ حیات بشری و یا قلمرو ویژه جغرافیایی و فرهنگی ندارد.(3)

3. کار بست حرف «فی» که دلالت بر ضرف استقرار و جایگاه یک چیز دارد(4)، در جمله‌ی: «لکم فی رسول الله اسوه حسنه» نشانگر آن است که وجود رسول خدا، بستر و ظرف الگوی برتر الهی [= رسول الله] و سرشار از خصلت‌ها و فضایل نیک و محیط بر خوی‌ها و آرایه‌های انسانی است و بدان گونه که ظرف، مظروف را در بر می‌گیرد، وجود قدسی پیامبر، فضایل و خوبی‌های را که یک انسان برای به زیستی، والایی و تکامل نیاز دارد، در بر گرفته و معدن، مخزن و جایگاه این همه است. رهیافت به این گروه از ویژگی‌ها و احیاناً ویژگی‌های بیانی دیگر سبب شده است که جار الله زمخشری، بیان و بلاغت‌شناس زبان عرب، بگوید:

«اگر تا پایان آیه بنگریم خواهیم دید که خداوند از هیچ تأکیدی فروگذار نکرده است.»(5)

4. از میان واژگان که حامل معنای الگو بودن است. «اسوه» از واژگان ستایشی قرآنی و دارای بار مثبت معنای است یعنی همزمان الگو بودن و نیز تأیید رفتار واکنش‌ها و خصلت‌های کسی را می‌رساند که اسوه معرفی شده است، به گونه‌ی که اگر کوچکترین دغدغه و نگرانی ـ چه رسد به یقین ـ نسبت به درستی و برابری رفتار و صفات خلقی، روانی و روحی آن کس، با ارزش‌ها و هنجارهای دینی و وحیانی وجود داشته باشد، او را اسوه نمی‌نامد. و این، به مفهوم بیمه و تضمین درستی تمام رفتارها و خلق و خوی نبوی از جانب حق تعالی است. و همین واقعیت شخصیتی و اخلاقی پیامبر است که میان کتاب خدا (قرآن) و رسول خدا ـ نسخه تشریعی و تکوینی، انسانی ـ رابطه این همانی برقرار می‌کند چه خداوند در توصیف و کارکرد‌های قرآن، نیز می‌گوید:

«ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم...» (اسرا/9)

«این قرآن به راهی که استوارترین راه‌هاست هدایت می‌کند.»


4. ویژگی‌های اخلاق اجتماعی نبوی

قرآن کریم در جای جای آیات و کلمات خود از مقام والای اخلاقی پیامبر، ستایش کرده و برخی از این توصیف‌ها را جز برای آن گرامی برای هیچ یک از پیامبران، صالحان و برگزیدگان به کار نبرده است.
1ـ4. خلق عظیم پیامبر اکرم(ص)

پروردگار متعال در سوره مبارکه «قلم» برای اثبات جنبه‌های مختلف شخصیت رسول خود و از جمله شخصیت اخلاقی آن حضرت به مقدس‌ترین پدیدارها یعنی قلم ـ وسیله انتقال اندیشه و دانش و ابزار تکامل بخش فکر و تمدن بشری ـ و نیز به آن چه بر سطور و صفحه‌ی نگاه‌ دارنده‌های فرهنگ و تمدن انسانی ثبت می‌شود (و ما یسطرون) سوگند یاد کرده و از میان گزینه‌های بسیار، در جهت نمایاندن والای مرتبت و شخصیت اخلاقی آن گرامی، وصف «عظیم» را برازنده و مناسب خلق وخوی وی دیده و او را به این وصف، ستایش کرده است:

 «وا انک لعلی خلق عظیم»(قلم/4)

«و تو اخلاق عظیم و برجسته‌ای داری.»

شیخ طوسی (ابوجعفر محمد بن حسن، 385-460ه‍‌) از عایشه روایت می‌کند:

«خلق نبی اکرم همان بود که در ده آیه اول سوره «مؤمنون» آمده است.» [= خشوع در نماز، روی گردانی از لغو و بیهوده، پرداخت زکات، حفظ عفت و پاک دامنی، وفای به عهد و امانت و مواظبت بر نماز.]

شیخ، پس ازنقل روایت می‌افزاید: «کسی را که خداوند به خلق عظیم بستاید، بالاتر از آن، مدح و ستایشی نمی‌توان سراغ گرفت.»(6)

روایت از طریق سنیان به نقل از عایشه به صورت کلّی‌تر نقل شده است؛ عایشه در پاسخ کسی که از اخلاق رسول خدا پرسید،گفت:

«قرآن خوانده‌ای؟ جواب داد: آری.گفت: خلق پیامبر همان قرآن بود.»(7)

رهیافت به بخشی از فراخنای مفهوم ستایش خداوند از خلق پیامبر به عظیم، وانگهی میسر می‌گردد که در نظر آوریم خداوند متعال، از یک سو، زندگی دنیوی و نعمت‌ها و داشته‌های ان را به قدری افزون و فراوان می‌داند که به حساب و شمارش نمی‌گنجد:

«وَآتَاکُم مِن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَا...» (ابراهیم/34)

«و از هرچیزی که از او خوا ستید، به شما داد و اگر نعمت‌های خدا را بشمارید، هرگز آنها را شماره نتوانید کرد.»

از سوی دیگراین همه را، اندک و ناچیز قلمداد کرده است:

«... قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ...» (نساء/77)

 «سرمایه زندگی دنیا ناچیز است. »

حال آن که خلق رسول خود را با صفت عظیم، توصیف کرده است.

با نگاه از همین منظر است که علامه محمدجواد مغنیه، می‌گوید:

«خداوند سبحان هیچ یک از پیامبران خود جز محمد(ص) را با این صف‍ت [دارنده خلق عظیم] ستایش نکر ده است.»(8)

وی سپس می‌افزاید: چکیده معنای آیه مبارکه همان است که رسول اعظم خود فر موده است:

«پروردگار من مرا پرورش داد و نیکو تربیتم کرد. »یعنی خداوند اخلاق پیامبر را متناسب با هدف خلقت وی قرار داد.»(9)

سیاق آیات که این آیه مبارکه در آن قرار گرفته نشانگر آن است که توصیف خلق نبوی به عظیم، درگام نخست، ناظر به اخلاق اجتماعی رسول خداست؛ زیرا در این آیات سخن بر سر رسالت نبی اکرم و تهمت‌های مشرکان و کافران بر آن حضرت است. اگر خداوند او را به عنوان صاحب خلق عظیم و والا می‌ستاید بلاغت و سیاق کلام می‌طلبد که منظور نخست، اخلاق اجتماعی آن گرامی باشد.
2-4. شرح صدر پیامبر(ص)

تعبیر دیگر قرآن از خلق رسول خدا، برخورداری آن حضرت از «شرح صدر» است:

«أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» (انشراح/1)

«آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم؟»

شرح، به معنای بسط،گشایش و وسعت دادن چیزی است و آنگاه که با پسوند «صدر» بیاید به مفهوم بردباری، تحمل و صبوری بسیار داشتن است که شخص را در رسیدن به هدف‌های بزرگ، یاری می‌رساند و مشکلات و رنج‌های بر سر راه مقصود و هدف را آسان می‌کند وگویی از همین رهگذر است که شرح صدر را در شمار اخلاق اجتماعی جای داده و از بایسته‌های رهبری سیاسی و دینی، دانسته‌ا‌ند.

شهید مطهری (ره) بر ان است که شرح صدر، آن گونه که مفسران و مترجمان قرآن گفته و آن را، هم معنای سعه صدر دانسته‌اند، نیست... بل به معنای باز کردن و گشودن قلب توسعه یافته است:

«شرح صدر یک امر روحی و یک امر روانی است، هیچ چیزی در عالم به اندازه روح انسان، احتیاجی به شرح کردن ندارد... این که به پیغمبر اکرم(ص) می‌گویند، آیا ما تو را، باطن تو را شرح نکردیم، صرفاً نمی‌گوید که ما باطن تو را توسعه ندادیم؟ مثلاً ما می‌گوییم که یک خانه کوچک است، صد متر است، بعد شما صد متر دیگر هم می‌خرید، آن وقت می‌گویید ما خانه‌مان را توسعه داده‌ایم... یا ما این ظرف را بزرگترش کردیم، صحبت این است که این ظرف بسیار بزرگ را از یکدیگر باز کردیم، ما روح تو را باز کردیم، صفحات روی هم چیده شده این روح را برای تو باز کردیم. بنابراین، شرح صدر، سعه صدر، هم در او هست، اما هر سعه صدری، شرح صدر نیست.»(10) پس: «شرح صدر خلاصه معنایش این است: ظرفیت روحی بسیار وسیع و تحمل فوق العاده.»(11)

 در توضیح این ژرف کاوی و تفاوت میان مفهوم شرح و سعه صدر، می‌توان افزود که از یک سو، تجربه عینی و تاریخی، توفیق رهبران اجتماعی را در گرو میزان تحمل و بردباری آنان می‌داند و در روایت نیز آمده است:

«ابزار مدیریت و ریاست، سعه صدر است.»(12)

از سوی دیگر از میان رسولان الهی، حتی آنان که سلطنت و فرمانروایی داشته‌اند، همچون «سلیمان» و «داود» قرآن کریم، تنها دو نفر را دارای شرح صدر معرفی می‌کند؛ یکی حضرت موسی و دیگری رسول خاتم(ص) با این تفاوت که به روایت قرآن کریم، حضرت موسی، در پی مبعوث شدن به پیامبری و مأموریت رفتن به سوی فرعون و نجات دادن بنی اسرائیل، از جمله ابزارها و وسایلی که در انجام این رسالت مهم و مورد نیاز می‌دید، نخستین آنها شر ح صدر بود که از خداوند خواست تا به او عطا کند و خداوند نیز در پی این درخواست، چنان موهبتی را بدو بخشید:

«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی»(­25)

«قَالَ قَدْ أُوتیِتَ سُؤْلَکَ یَامُوسَی»­ (طه/36)

«موسی گفت: پروردگارا سینه‌ام را گشاده کن و فرمود: ای موسی آن چه را خواستی به تو داده شد.»

اما برای رسول اکرم، این ویژگی، بدون خواهش و تقاضای وی، عطا شد. در سوره مبارکه انشراح، که خداوند از نعمت‌های داده شده از جانب خود به پیامبر، یاد می‌کند، نخستین و به طور طبیعی، بزرگترین و مهمترین آنها را شرح صدر آن حضرت می‌شمارد که به او بخشیده است.

برآیند دو سویه، پیش گفته آن است که از لوازم مدیریت و رهبری، صبر و حوصله وسیع است، انسان‌های زود رنج و عصبانی، نمی‌توانند مدیران موفق باشند. به هر نسبتی که این مدیریت، وسیع‌تر باشد نیازمند سعه صدر بیشتری است و چون رسولان الهی و در این میان، حضرت موسی و رسول مکرم اسلام، هر دو از پیامبران اولوالعزم بودند و یکی از آن دو، با ستمکارترین فرمان روایان تاریخ (فرعون) و نیز قوم لجوج، بهانه‌جو، مادی‌نگر و شرارت پیشه‌ای که بخش بزرگی از آیات قصص قرآن را سر گذشت عبرت‌آموز و طغیان‌گری‌های آنان در برگرفته است. رویارو بود و دیگری نیز رسالت جهانی در همه اعصار و مکان‌ها را داشته و با تلخ کامی‌ها و مرارت‌ها همدم و همراه بوده است که هیچ نبی و رسولی پیش از وی بدان پیمانه اذیت وآزار از قوم خود ندیده بود.

از این سبب، آن دو گرامی، افزون بر سعه صدر، نیازمند شرح صدر بوده‌اند و خداوند نیز به آن دو، ارزانی داشت و برپای بست همان شرح صدر، فراخنای روحی و تحمل و بردباری بی‌بدیل یافتند؛ که نه تنها بر دوش گرفتن بار سنگین رسالت را، برای ایشان آسان و تحمل‌پذیر گردانید که توانستند نمونه اعلای اخلاق انسانی را تجسم بخشند.

شیخ طوسی(ره) به نقل از «جبایی» (ابوعلی محمدبن عبدالوهاب، ت303هج/915م) می‌آورد:

«خداوند، سینه پیامبر را گشادگی بخشید و از سر لطف خویش کاری کرد که آن حضرت مأموریت و تکلیف الهی را به آسانی انجام دهد.»(13)

قرآن کریم گذشته از دو عنوان کلی خلق عظیم و شرح صدر که برای توصیف و ترسیم خلق نبی اکرم، به کار برده است، جلوه‌ها و نمود‌های از این شرح صدر و خلق عظیم را به صورت جداگانه و شفاف، در ساحت‌های مختلف اخلاق فردی، عبادی، خانوادگی، اجتماعی، تبلیغی و... تبیین و تصویر کرده است که به یادکرد بخشی از شاخصه‌های اخلاق اجتماعی رسول خدا می‌پردازیم:
1. خلوص وپیراستگی

زندگی و فعالیت بیست و سه ساله پیامبر، انگیزه و رنگ و بوی جز اجرای خالصانة دستورات الهی و انجام تمام و کمال تکلیف بزرگ رسالت و مأموریت از جانب پروردگار، نداشت. چنان که هرگز در برابر ایمان آوردن، به کسی وعده پول، شهرت، مقام و رسیدن به ریاست و منصبی را نداد و از شیوه‌های رایج و معمول سایر رهبران سیاسی، اجتماعی در پیش برد اهداف و جلب همکاری وحمایت پیروان و یاران سود نجست؛ زیرا که اوخود نیز در پی این هیچ یک نبود. بارها به روشنی اعلام کرد؛ در برابر تلاش‌های که انجام می‌دهد رنج‌های که می‌برد، و سختی‌های که بر خود هموار می‌کند، کوچکترین مزد و پاداشی نمی طلبد :

«قُل لاَأَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرَى لِلْعَالَمِینَ» (انعام/90)

«بگو: در برابر این (رسالت و تبلیغ) پاداشی از شما نمی‌طلبم، این (رسالت) چیزی جز یک یادآوری برای جهانیان نیست.»

«وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا مُبَشِّراً وَنَذِیراً ـ قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَن شَاءَ أَن یَتَّخِذَ إِلَى رَبِّهِ سَبِیلاً»­ (فرقان /57-56)

«ای پیامبر! ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار کننده نفرستادیم. بگو: من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشی از شما نمی طلبم.»

«قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ»­ (ص/86)

«ای پیامبر! بگو: من برای دعوت نبوت، هیچ پاداشی از شما نمی‌طلبم، و من از متکلفین، نیستم.»

در سوره مبارکه «طور» خداوند، به خلوص پیامبر در مسیر دعوت و انجام رسالت، مهر تأیید می‌زند و آن را واقعیت انکارناپذیر می‌داند:

«أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِن مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ.»­ (طور/40)

«آیا تو پاداشی از آنها می‌طلبی که در زیر بار گران آن قرار دارند؟»

«أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِن مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ»­ (قلم/46)

«آیا تو پاداشی از آنها می‌طلبی که در زیر بار گران آن قرار دارند؟»

تأکید و یادکرد مکرر خلوص پیامبر، از یک سوی نشانگر پالودگی رفتار و دعوت او از هرگونه شایبه غیر الهی، منافع شخصی، قومی، گروهی و... است. و از دیگر سوی، جایگاه ویژه اخلاص، در پذیرش و قبول پیام رهبران اجتماعی و تأثیر سخن آنان بر  مردم را گوشزد می‌کند و با طر ح پرسش انکاری؛ (آیا تو پاداش می‌طلبی که آنها ایمان نمی‌آورند و به درستی گفته‌های تو شک می‌کنند؟) نقش کارکردی اخلاص در قبول و نیز تأثیرگذاری پیام را چندان بالا می‌برد، که اگر علی رغم اثبات خلوص و بی‌پیرایگی کسی، در دعوت به راه، اندیشه و مکتبی، باز هم مردمان سخن او را نشنوند و راه و اندیشه او را برانگزینند، عجیب و غیر عقلانی می‌نماید.
2. صبروبرد باری

 کمتر موضوعی را می‌شود در قرآن سراغ گرفت که به پیمانه صبر درباره آن تأکید شده باشد. صابران، تنها گروهی هستند که وعده اجر و پاداش بدون حساب ( افزون از حد و حصر) برای آنان داده شده است:

«إِنَّمَا یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُم بِغَیْرِ حِسَابٍ.» (زمر/10)

«صابران اجر و پاداش خود را بی‌حساب دریافت می‌دارند.»

در حدود هفتاد آیه‌ی قرآن، سخن از صبر به میان آمده که بیش از ده مورد آن به شخص رسول خدا(ص) اختصاص دارد.

1. براساس روایت قرآن، در سوره مبارکه «احقاف»، خداوند به پیامبر، دستور می‌دهد که بسان پیامبران «اولو العزم»، صبور و شکیبا باشد:

«فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ...» (احقاف/35)

«پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند.»

این دستور الهی، بدان مفهوم است که رسول خدا (ص) می‌باید تلاش بی‌وقفه و خستگی‌ناپذیر نوح را داشته باشد؛ پیامبری که نهصد و پنجاه سال پی هم، مردم را به سوی حق و رستگاری فراخواند و دمی درنگ و تأمل روا نداشت و نیز بردباری ابراهیمی، صبوری موسوی و تحمل عیسوی را پیشه خود سازد، همان سان، که ابراهیم، در برابر نمرود، همو که مدعی خداوندگاری بود و مخالفان خود را در آتش می‌انداخت، ایستادگی و از اندیشه توحیدی دفاع کرد و موسی، در مقابل فرعون، پایداری نشان داد؛ تا آنگاه که بنی اسرائیل را از نسل کشی فرعون نجات بخشید و عیسی که در برابر نقشه‌های شوم قتل خویش از سوی یهودیان، تا وقتی که به ملکوت اعلی کوچید، کمترین واکنش خصمانه بروز نداد.

اگر پیامبر، وظیفه می‌یابد که همچون رسولان اولوا العزم، صابر و متحمل باشد، یعنی که اگر آنان هر یک در مقابل رنج‌ها و دشواری‌های مخصوص زمان خود، پایدار و مقاوم بودند، پیامبر اسلام، بایدکه صبر آن جمله را یک جا داشته باشد؛ زیرا که در غیر این، همانندی میان صبر رسول اکرم(ص) و آن رسولان، مصداق نمی یابد. فهم روایت نبوی که فرمود:

«کسی چون من در راه خدا، آزار و اذیت نشده است.» (14)

با نگاه از همین منظر میسر است.

عبد الله بن مسعود می‌گفت:

«به رسول خدا که می‌نگرم، یادآور پیامبری از پیامبران الهی است که قومش او را مجروح کرده‌اند و خون را از پیشانیش جاری است و لی او در حالی که خون از چهره می‌سترد، می‌گوید: خداوندا، قومم را ببخش که آنها نادانند.»(15)

2. «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمِیلاً.»­ (معارج/5)

«پس صبر کن، صبر جمیل و زیبا.»

در تفسیر و مراد از صبر جمیل، قرآن پژوهان، تفسیر‌های گوناگون ارائه داشته‌اند؛ برخی گفته‌اند؛ صبر جمیل آن است که نه بی‌تابی در آن باشد و نه شکوه و زاری در نزد مردمان، موافق این تفسیر، روایتی از پیامبر نیز نقل شده است که فرمود:

«صبر جمیل، صبری است، که شکایتی در آن نباشد.»(16)

پاره‌ای صبر جمیل را صبر برای خدا دانسته‌اند. گروهی نیز صبر جمیل را دارای چند مرتبه توصیف کرده و نخستین مرتبه آن را صبر عاری از شکایت نزد خلق، بر شمرده‌اند. و از آن جمیل‌تر آن‌که صابر، عرض حال خود، تنها به خالق برد و با این عرض حال و پناه جستن به پروردگار، جز عبودیت و اظهار بندگی، منظوری نداشته باشد. از همین رهگذر، وقتی که فرزندان حضرت یعقوب(ع) بر حزن و اندوه بسیار او در فراق یوسف، خرده گرفتند، او فرمود:

«... إِنَّمَا أَشْکُوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللَّهِ...» (یوسف/86)

«من غم و اندوه خویش را تنها به خدا می‌گویم و بس.»

و خالق هستی نیز که این گفته یعقوب را برای ما باز می‌گوید، بدان سبب است که می‌خواهد چنان صبری را بستاید و نمونه‌ای از صبر جمیل، ارایه دهد.

در تاریخ زندگی پیامبر اسلام نیز آورده‌اند؛ حدود دو ماه پس از خروج بنی هاشم از «شعب»، وفات ابوطالب و سپس خدیجه در ماه رمضان سال دهم بعثت روی داد. وفات آن دو برای رسول خدا، مصیبتی جبران‌ناپذیر بود، چه بزرگ‌ترین و صمیمی‌ترین حامیان خویش را از دست داد؛ پس از آن بود که جسارت و گستاخی کافران قریش در اذیت و آزار پیامبر، به نهایت رسید تا آنجا که سفیهی از سفیهان قریش، بر سر راه رسول خدا ایستاد و خاک بر سر وی می‌ریخت و چون با سر خاک آلود به خانه بازگشت به یکی از دخترانش که سر پدر را شستشو می‌داد و می‌گریست گفت:

 «دخترم،گریه مکن که خدای، بی‌شک پدرت را حفظ می‌کند.»(17)

یک ماه و اندی از وفات ابوطالب و خدیجه نگذشته بود، رسول خدا به طائف رفت تا قبیله «ثقیف» را به اسلام دعوت کند، سران ثقیف که سه برادر بودند در پاسخ دعوت پیامبر، چنین گفتند:

برادر اول: «من پرده کعبه را دریده باشم اگرتو را خدای تو به پیامبری فرستاده باشد.»

دومی: «مگر خدا جز تو کسی برای پیامبری پیدا نکرد؟»

سومی: «به خدا سوگند که من هرگز با تو سخن نخواهم گفت چه اگر راستی، پیغمبر خدا باشی، مقامت بالا‌تر از آن است که سخنت را رد کنم و اگر بر خدا دروغ می‌بندی مرا شایسته نیست که با تو هم سخن شوم.»

پیامبر که از حمایت آنان ناامید شده بود، تقاضا کرد که این موضوع پوشیده بماند تا مایه گستاخی بیشتر قریش نگردد، اما آنان برخلاف این درخواست، شماری از سفیهان و بردگان خود را وادار کردند تا با دشنام و داد و فریاد، به دنبال وی افتادند و او را سنگ باران کردند و در نتیجه پای پیامبر، مجروح شد. رسول خدا به سایه تاکی پناه برد و چون آرام گرفت چنین دعاکرد:

«خدا یا از ناتوانی و بیچارگی و بی‌کسی خویش به تو پناه می‌برم، ای مهربان‌تر از همه مهربانان. تویی پروردگار بی‌چارگان و تویی پروردگار من، مرا به که وامی‌گذاری؟ به بیگانه‌ی که با من ترش روی کند؟ یا به دشمنی که کارم را به وی سپر‌ده‌ای؟ اگر تو بر من خشمگین نباشی باک ندارم...»(18)

3. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»­ (بقره/153)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از صبر و نماز کمک بگیرید؛ زیرا که خداوند با صابران است.»

این آیه شریفه گرچه همه مؤمنان را مورد خطاب قرار می‌دهد، لکن نخستین عامل به آن، شخص پیامبر بود. در حدیث صحیح که از پیامبر  ونیز امام علی نقل شده آمده است:

«وانگهی که برای رسول خدا(ص) امر دشواری پیش می‌آمد، به نماز می‌ایستاد و سپس این آیه را می‌خواند: «وَ اسْتَعِینُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ.»(1صبوری و بردباری رسول خدا و نقش آن در پیشرفت نهضت نبوی، چنان برجسته و نمایان است که از دید تاریخ نگاران، حتی مستشرقان به دور نمانده و آنان را واداشته است تا بگویند:

«محمد و مسلمانان اولیه، به هیچ وجه برخلاف آنچه در ذهن مردم غرب می‌گذرد؛ موفقیت را به سادگی به دست نیاوردند، آنها با تلاشی سخت و خشن راه خود را هموار نمودند و اگر پایداری محمد و یاران اولیه او نبود، رسیدن به هدف کار غیر ممکن بود.»(20)
 3. شفافیت دعوت و پیام رسانی

شیوه‌ی ارائه یک فکر و پیام، پیوند تام با محتوای آن دارد، به هر پیمانه که محتوای سخن ژرف، عمیق و دشوار باشد، زبانی که در خدمت بیان و القای آن به کار گرفته می‌شود سنگین، ثقیل و دیریاب خواهد بود. پیامبران الهی از آن رو که سخن خالق هستی را ابلاغ می‌کنند و مردم را به سوی حقیقت فراسوی حس و تجربه حسی فرامی‌خوانند، حامل پیام فوق العاده سنگین‌اند:

«إِنَّا  سَنُلْقِی عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقِیلاً»­ (مزمل/5)

«ما به زودی سخن سنگین به تو القا خواهیم کرد.»

 ثقیل و دشواری سخن وحیانی، افزون بر والایی معارف و دور بودن اکثر آموزه‌های آن از دسترس حس بشری، بدین معنا نیز هست که رسولان الهی، زیاده بر آن که همچون سایر اندیشه‌ورزان، پیام رسانان و معلمان، یافته‌های خود را به عقل، ذهن و فهم مردم وارد کنند می‌باید که آن را تا عمق جان و دل مردم نیز نفوذ دهند و این بسی دشوار‌تر از کار نخستین است و توانایی بسیار می‌طلبد که اگر چنین نمی بود، حضرت موسی، به درگاه خداوند نیایش نمی برد که:

«وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِن لِسَانِی ـ  یَفْقَهُوا قَوْلِی»­ (طه/28-27)

«و گره از زبانم بگشای تا سخنانم را بفهمند.»

از این روی، هنر بزرگ پیامبران الهی و از جمله پیامبر اسلام و یکی از اسرار موفقیت ایشان را باید این دانست که پیام الهی و دریافت‌های وحیانی را با وضوح و روشنی تمام، به مر دم ابلاغ می‌کرده‌اند و به تعبیر قرآن، پیام رسانی آنان «بلاغ مبین» بوده است نه بسان نوابغ، متفکران و اندیشه‌گرانی که سخنان‌شان جز برای اندکی قابل فهم نیستند و این چیزی نیست جز جریان و عینیت سنت الهی درتاریخ رسالت، که هماره برای هدایت و دعوت ملت و قومی، پیامبرانی را می‌فرستاده است که به زبان آن قوم آشنا باشند:

«وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ  قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ» (ابراهیم/4)

«و ما نفرستادیم پیامبری را مگر به زبان قومش، تا برای آنها بیان کنند.»

کارکرد آشنایی به زبان مردمان قلمرو رسالت، همان گونه که فراز آخر آیه شریفه بیان می‌کند، جز این نیست که هدف‌ آموزه‌ها و معارف دریافتی را برای امت خود بیان کنند، آن هم به گونه‌ی که در خور فهم و ادراک عموم باشد. برپا بست همین سنت و قانونمندی است که زیاده بر نزول قرآن، به زبان عربی مبین، تبیین و شفاف سازی دگر باره آن، بر عهده رسول خدا گذاشته شد:

«نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ـ  عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ ـ  بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ»­(195-193)

«روح الامین، ان را بر قلب تو نازل کرده است، تا از انذار کنندگان باشی، به زبان عربی آشکار و روشن.»

مبین در آیه شریفه، چه صفت قرآن باشد و چه صفت پیامبر (بر حسب اختلاف نظر مفسران) تغییری در نتیجه پدید نمی‌آورد؛ زیرا که در هر دو صورت، این پیامبر بود که با مردم سخن روشن، صریح و در سطح فهم و خرد می‌گفت. چه به عنوان رساننده کلام خدا و چه از جایگاه مفسر و توضیح دهنده آن، افزون بر این، مبین بودن، وجه مشترک قرآن و پیامبراست؛ چه در آیات دیگر، هم قرآن و هم پیامبر، با صفت مبین توصیف شده‌اند:

«یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکُم بُرْهَانٌ مِن رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُوراً مُبِیناً.»­ (نساء/174)

«ای مردم دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمد و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم.»

«أَنَّى لَهُمُ الذِّکْرَى وَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مُبِینٌ.»­ (دخان/13)

«چگونه و ازکجا متذکر می‌شوند با این که رسول روشن و روشنگر، به سوی‌شان آمد.»

 این که مبین، وصف و ارایه کلام باشد مراد و مفهوم ان پیداست؛ اما اگر انسانی با این صفت ستوده شود، دو معنا را بر می‌تابد، نخست این که او برخوردار از منطق و بیان روشنگراست. دو دیگران که روشنی بیان و شفاف گویی، بخشی از وجود، (شخصیت، خلق و خوی) وی گردیده است. رسول خدا به هر دو معنا مبین بود.

همین تعبیر و توصیف در بخشی از سخنان امام علی(ع) نیز درباره ویژگی‌های شخصیتی و خلقی پیامبر آمده است:

«کلامه بیان وصمته لسان»(21)

«گفتار او روشنگری و سکوت او زبان گویا بود.»

 وضوح و روشنی کلام پیامبر، نه به معنای سطحی وکم مایه بودن سخنان وی، بل یکی بدان مفهوم بود که او به گونه‌ای سخن نمی‌گفت که جز اندکی از یاران و فرهیختگان نفهمند. سخنان او در حد فهم و شعور و خرد همگان بود، ـ گو این که هرکس به فراخور درک و ظرفیت خویش ژرفای افزون‌تر کلمات آن حضرت را درمی‌یافتند. دو دیگر آن که در گفته‌های او، مجادله، اهمال، سهل انگاری، محافظه کاری و مصلحت اندیشی به معنای مذموم آن یابیده نمی شد.
4. مردم دوستی

شاید روزی فرا رسد که دانش بشری بتواند، آن سوی رابطه‌ی به نام محبت و دوستی را بنمایاند و نشان دهد که علاقه، و پیوند روحی به نام محبت، که خود برای ما امر پوشیده و نامحسوس است و جز از طریق اظهارات خود فرد، ادراک و فهم نمی‌شود، در پرتو چه عوامل و نیروهای تکوینی، یا روحی و روانی، شکل می‌گیرد، علایق درونی و قلبی محب، چه پرتوهای را منعکس می‌کند که بر اثر آن، محبوب نیز واکنش مثبت بروز می‌دهد و درحوزه آن پرتو‌های مغناطیسی، در جاذبه محب قرار می‌گیرد و رابطه و تعامل دوستانه به موازات و پیمانه آن نیروی جاذبه، جهان‌ بینی می‌شود. اما اصل این تأثیرگذاری و تأثرپذیری، واقعیتی است که در تاریخ زندگی انبیا و اولیای الهی رخ داده و در آیات وحیانی قرآن و نصوص روایی، بدان اشاره و توجه شده است.

«در تاریخ پیغمبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) مواردی دیده می‌شود که افرادی با یک برخورد با آنان، به کلی دگرگون شدند و تغییر مسیر دادند. تغییراتی که بر حسب ظاهر و با اسباب عادی امکان‌پذیر نبوده است. این نشان می‌دهد که آن انسان‌های کامل، عنایتی در حق این اشخاص کرده و آنان را دگرگون ساخته‌اند... بدیهی است این عنایات بی‌حساب نیست و حتماً زمینه و نقطه قوتی در شخص مورد عنایت وجود داشته است که مشمول عنایت پیامبر(ص) ویا امام معصوم(ع) واقع شده‌اند.»(32)

در قرآن کریم، ایمان، از جمله عوامل دوستی و محبت دو جانبه، به حساب آمده است:

«وَاذْکُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ  فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً.» (آل عمران/103)

«و به یاد آرید نعمت (بزرگ) خدا را بر خود که چگونه دشمن یکدیگر بودید و او میان دل‌های شما الفت ایجاد کرد و به برکت نعمت او، برادر شدید.»

«وَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ  لَوْ أَنْفَقْتَ مَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مَاأَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ...» (انفال/64)

«و دل‌های آنان را به هم الفت داد، اگر تمام آن چه را روی زمین است صرف می‌کردی که میان دل‌های آنان الفت دهی، نمی‌توانستی.»

چنان که جای گرفتن در زمره محبان و دوستان خداوند، ثمره‌ی رویش نهال دوستی خداوند در دل انسان‌ها قلمداد شده است:

«قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ...» (آل عمران /31)

«بگو: اگر خدا را دوست می‌دارید از من پیروی کنید، تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد.»

«فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرینَ...» (مائده/54)

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هرکس از شما از آیین خود بازگردد، (به خدا زیانی نمی‌رساند) خداوند جمعیتی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند. در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند. »

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ.» (محمد/7)

«ای مؤمنان اگر خدا را یاری کنید، شما را یاری می‌کند و گام‌های‌تان را استوار نگاه می‌دارد.»

در این آیات شریفه، میان محبت و نصرت خدا و مؤمنان، پیوند دو جانبه برقرار شده و یکی ره آورد دیگری، دانسته شده است. و اگر درآیه دوم؛ دوستی خداوند به پیروی از پیامبر تعلیق شده بدان سبب است، که پیروی از پیامبر، محک و آزمونی است، برای اثبات دوستی آنان نسبت به خداوند، که اگر چنان دوستی از جانب مؤمنان واقعیت داشته باشد لاجرم دوستی خداوند نیز در پی آن خواهد بود.

در برخی روایات رسیده از معصومان، ریشه رابطه‌ها و پیوند‌های دوستانه میان انسان‌ها به آغاز آفرینش و سرشت اولیه انسان‌ها و سنخیت برخی با برخی دیگر برگشته داده شده و راز محبت‌ها و دوستی‌ها از منظر نظام تکوینی توجیه و تبیین شده است، که بازهم خود،کاشف و بیان دیگر، از واقعیت موجود در فراسوی دوستی‌ها و پیوست‌های معنوی می‌باشد:

امام باقر (ع) فرمود:

«شیعیان ما، از بازمانده سرشت ما آفریده شده‌اند، پس دل‌های آنان به سوی ما متمایل و دل‌های ما نسبت به آنان مهربان است.»(23)

گذشته از همه، آن چه تردید و انکار را بر نمی‌تابد این است که رهبران اجتماعی به ویژه آنان که رسالت آسمانی و جهانی داشته و پیروان میلیونی درمیان انسان‌ها یافته‌اند،کسانی بوده‌اند که شدیداً مردم‌گرا و انسان دوست بوده‌اند. تلاش و رنج هدایت گرانه حضرت نوح به مدت نهصد و پنجاه سال، زحمت‌های طاقت‌سوز موسی، یونس، هود، صالح، ابراهیم و... گواه روشن این حقیقت است. سیمای که قرآن، از آخرین فرستاده الهی، حضرت محمد(ص) ترسیم می‌کند، چهره صمیمی، دلسوزترین و علاقه‌مندترین همه رهبران و پیشوایانی است، که تاریخ سراغ می‌دهد،شاید بدان سبب که او چون رسالت خاتم و جهان شمول داشته و دین او، دین هماره انسان‌هاست، پس باید که پیمانه دل او نیز لبریزتر از دیگران و حتی سایر انبیای الهی، نسبت به سرنوشت و حیات انسان‌ها باشد تا نیروی رها شده از این دوستی و علاقه‌مندی از فراز زمان‌ها و مکان‌ها بگذرد و میلیارد‌ها دل را در پی او، روانه کند. تا دین او جهانی گردد و جاودانه بماند.

دلسوزی فراتر از وصف رسول خدا به انسان‌ها و حتی مشرکان و کافران را از جمله در آیات قرآنی زیر می‌توان دید:

«فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى آثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ أَسَفاً»­ (کهف/6)

«گویی می‌خواهی به خاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنی، اگر به این گفتار ایمان نیاورند؟»

«لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ»­ (شعرا/3)

«گویی می‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی برای این که آنها ایمان نمی‌آورند! »

بخش نخست این آیات، شدت اندوه و حزن پیامبر را یادآور می‌شود. چه «باخع» از ریشه بخع (هم وزن نخل) به معنای هلاک کردن خود از غم و اندوه و به دیگر سخن دق مرگ شدن است. واژه‌ی «آسفا» نیز که به معنای غم و اندوه شدید است، برای تأکید شدت حزن رسول خدا و دو چندان نمایاندن آن است. فراز بعدی آیه‌ی مبارکه، به یادکرد علت و سبب این همه حزن و اندوه رسول خدا، پرداخته و آن را هدایت‌ناپذیری و رونیاوردن مشرکان و کافران به سعادت و رستگاری خودشان دانسته است. و این بدان معناست که حزن و اندوه پیامبر، در حقیقت نه برای گروه خاص (خویشاوندان، مؤمنان و یا...) بل برای خیر رسانی به همه بشریت و هدایت آنان بوده است و از این غصه می‌خورده است، که چرا آنان روشنگری پیامبر و راه درست آموزه‌های وحیانی را که نفع و سود آن، به خود ایشان بر می‌گردد ـ و نه خدا و یا رسول خدا ـ نادیده می‌انگارند. پیامبر چون فرجام شوم و تلخ کفر و بی‌ایمانی و کیفرهای سخت الهی را که بر سر راه آنان قرار داشت و نیز از دست رفتن فرصت و منافع سر شار دنیوی و اخروی ایمان را می‌دید، از فرط اندوه و تأسف، تا سرحد خودکشی پیش می‌رفت.

 شدت دلسوزی پیامبر به مردم را از این منظر بیشتر می‌توان دریافت که پروردگار عالمیان و مهربان‌ترین مهربانان، به پیامبر دلداری می‌دهد و از او می‌خواهد که بیش از این و به حدی که جان بر سر این کار بگذارد، غصه و اندوه در دل راه ندهد. گواین که ادامه آیه دوم، این نکته را نیز به طور ضمنی بیان می‌کند که پیامبر، تو اگر جان خویش را هم فدا کنی، آنان ایمان نمی‌آورند؛ زیرا که آنها گمراهان عناد پیشه و لجوج‌اند که تنها با زور و فشار می‌توان آنها را ـ نه مؤمن ولی ـ رام و مطیع‌شان کرد:

«ان نشاء ننزل علیهم من السّماء ایه فظلت اعناقهم لها خاضعین» (شعرا/4)

«اگر ما اراده کنیم، از آسمان بر آنان آیه‌ای نازل می‌کنیم که گردن‌هایشان در برابر آن خاضع گردد.»

در دو سوره مبارکه «یوسف» و «نحل»خداوند، آشکارا، ایمان نیاوردن گروهی از مشرکان وکافران را با پیامبر در میان می‌گذارد تا زمینه غصه و اندوه وی را با قطع امید از ایمان آنان، برطرف کند:

«وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ.» (یوسف/103)

« و بیشتر مردم، هرچه اصرار داشته باشی ایمان نمی‌آورند.»

«إِن تَحْرِصْ عَلَى هُدَاهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ  لاَ یَهْدِی مَن یُضِلُّ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ.» (نحل/37)

«هر قدر بر هدایت آنها حریص باشی (سودی ندارد؛ چرا که) خداوند کسی را که گمراه ساخت، هدایت نمی‌کند و آنها یاورانی نخواهند داشت.»

«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»  (توبه/128)

«به یقین رسولی از خود شما به سوی‌تان آمد که رنج‌های شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان رئوف و مهربان است.»

اختصاص رحمت و رأفت نبوی، به مؤمنان، بدین معناست که صفات پیشینی یاد شده در این آیه (یعنی گران بودن رنج و سختی مردم بر پیامبر و حرص اصرار او به هدایت شدن مردمان) مربوط به همه انسان‌ها بوده است، حتی کافران، مشرکان و منافقانی که با آن حضرت در جنگ و ستیز بودند. آیه بعدی نیز تأیید کننده همین معناست که می‌گوید؛ در صورت روی گردانی آنان از حق و حقیقت، نگران مباش؛ زیرا که خدای توانا و مقتدر یار و همراه توست:

«فَإِن تَوَلَّوْا  فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.» (توبه/129)

 «اگر آنها (از حق) روی بگردانند (نگران مباش) بگو: خداوند مرا کفایت می‌کند، هیچ معبودی جز او نیست، بر او توکل کردم و او صاحب عرش بزرگ است.»

«فَلاَ تَذْهَبْ  نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَاتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِمَا یَصْنَعُونَ.» (فاطر/8)

«پس جانت بر اثر شدت تأسف بر آنان از دست نرود، خداوند بر آنچه انجام می‌دهند داناست.»

علامه آلوسی بغدادی درتوضیح آیه شریفه می‌آورد:

«حسرات، جمع حسرت وبه معنای پشیمانی و اندوه برچیزی است که از دست رفته است... حسرت چون در ساختار زبانی، «مصدر» است. به اندوه و غصه زیاد و کم هر دو گفته می‌شود. لکن در آیه مبارکه به صورت جمع آمده است تا دو چندان بودن حزن پیامبر، بر احوال یا عمل‌های زشت و اندوه‌زای کافران را برساند.»(24)

وی سپس می‌افزاید:

«ممکن است؛ حسرات، حال باشد برای «نفسک» گویی؛ غصه و اندوه، جان پیامبر، شده است.»(25)

در آیه شریفه دیگر، خداوند با یاد کرد آگاهی داشتن از گفتار ناهنجار کافران و مشرکان و نیز صبر و تحمل رسول خود، در برابر آن همه، حضرتش را به صبر و تحمل بیشتر فرامی‌خواند و دلداری می‌دهد:

«وَلاَ یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ  جَمِیعاً هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.» (یونس/65)

«سخن آنها تو را غمگین نسازد، تمام عزت (و قدرت) از آن خدا ست؛ و او شنوا و داناست.»


5. احترام به آرا و مشورت خواهی

 قرآن کریم یک بار به صورت مستقیم به پیامبر، دستور مشورت با مردم را می‌دهد و آن را در ردیف خصلت‌های پسندیده چون عفو،گذشت، دعا و نیایش برای لغزش کاران، قرار می‌دهد ویک بار نیز مشورت ونظر خواهی را همچون انفاق و دست‌گیری از نیازمندان و بی‌نوایان، خلق و خوی اجتماعی مسلمانان و مکانیسم رفتاری جامعه ایمانی در تعامل با یکدیگر معرفی می‌کند:

«فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ.» (آل عمران/159)

«پس ان هاراببخش و برای آنها آمرزش بطلب و درکارها، با آنان مشورت کن.»

«...وَأَمْرُهُمْ شُورَی بَیْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ» (شوری/38)

«و کارهایشان به صورت مشورت در میان آنهاست و از آنچه به آنها روزی داده‌ایم انفاق می‌کنند.»

دستور یافتن رسول مکرم اسلام(ص) به مشورت با مسلمانان (که در حقیقت و به دلیل تطابق کامل سیره و رفتار نبوی، با آمو‌زه‌های قرآنی، بیان دیگری از شیوه و منش رفتاری رسول خداست)، نشانه شخصیت دهی، احترام گذاری، نرم خویی، مهربانی و ملاطفت آن حضرت با مردم و پیروان خویش است. چه همان سان که خود رأی، نشان تحکم، استبداد و حقیر و کوچک شمردن نظر و شخصیت دیگران است، مشورت و نظرخواهی نیز نماد احترام به دیگران، شخصیت دادن به آنها و نمایانگر توجه به خرد و فهم سایرین و قبول آنهاست با این که اگر به شخصیت رسول خدا بنگریم:

«پیغمبر است، نیازی به مشورت ندارد،گاهی کسی مشورت می‌کند و نیاز دارد، ولی پیغمبر به اصل مشورت نیاز ندارد، با وجود این، برای این که این اصل را پایه‌گذاری نکندکه بعدها، هرکسی آمد و حاکم و رهبر شد، دستور بدهدکه دیگران فقط اطاعت بکنند... و ثانیاً: مشورت کردن، شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. این کار را می‌کردند. رهبری که مشورت نمی‌کند ولو آن که تصمیمی که گرفته صد درصد صحیح باشد، پیروان و افراد او درباره خود چه فکری می‌کنند؟ فکر می‌کنند که حکم ابزار را دارند. ولی وقتی خود آنها را در جریان قراردادی و روشن کردی، آنها هم احساس شخصیت می‌کنند و در نتیجه بهتر پیروی می‌کنند.»(26)


6. تواضع وفروتنی

کبر، غروروخودبرتربینی، ازرذیلت‌های اخلاقی وسرچشمه غربت ورمیدن ازخود خدا،جامعه و نزدیکترین خویشان و دوستان و نیز مایه سقوط در ورطه آلودگی به انواع گناهان و دور افتادن از شناخت درست و حقیقت‌هاست، از این رو، قرآن کریم از یک سوی، هماره متکبران را سرزنش کرده و بر روی ساده‌ترین جلوه‌های رفتاری که رنگ و شمای از غرور و نخوت داشته باشد، انگشت گذاشته و نکوهش کرده است:

«وَلاَ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّکَ لَن تَخْرِقَ الْأَرْضَ وَلَن تَبْلُغَ الْجِبَالَ طُولاً.» (اسرا/37)

«و روی زمین با تکبر راه مرو، تو نمی‌توانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کو‌ها نمی‌رسد.»

آیه کریمه ـ چه خطاب به پیامبر باشد و یا فرد دیگری ـ ضمن ارائه یک اصل مهم روان شناختی مبنی بر تبارز و ظهور حالات و تصورات ذهنی و روانی انسان بر رفتارها وکنش‌های وی، شیوه خاص از راه رفتن را چون نشان دهنده خودخواهی و غرور می‌شناسد، ناپسند و نبایسته می‌شمرد و برای سراب و باطل نشان دادن خیال و پنداری که منشأ چنان رفتار و منش، گردیده و نیز اثبات حقارت و کوچکی متکبران، شواهدی از نزدیک و پیرامون آدمی، آورده و گفته است، کوه‌ها بسی گردن فرازتر و استوارتر و زمین بسی با صلابت‌تر از آن است که انسان متکبر به فرازمندی کوه و یا صلابت زمین برسد، یعنی اگر انسان متکبر به طبیعت آرام، خاموش و متواضع پیرامون خویش بنگرد، خواهد دید که آنچه را وی بدو می‌نازد، اشیای طبیعت، بسی فراوان‌تر از او دارند، بی آن که ذره‌ای بر خود ببالند و سر از فرمان خالق برتابند.

از سوی دیگر؛ خداوند در کلام وحیانی خویش، صفت تواضع و فروتنی را ستوده است وآن را در شمار صفات نیک اخلاقی مؤمنانی جای داده است، که به آرایه‌های زیر آراسته‌اند:

1. خدا دوستند؛

2. خداوند آنها را دوست دارد؛

3. در برابر مؤمنان متواضع‌اند؛

4. در برابر کافران نیرومند و خلل‌ناپذیراند.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرینَ.» (مایده/54)

«‌ای کسانی که ایمان آورده‌اید، هرکس از شما از آیین خود بازگردد، به خدا زیانی نمی‌رساند، خداوند جمعیتی را می‌آورد که آنها را دوست دارد و آنان نیز او را دوست دارند، در برابر مؤمنان متواضع و در برابر کافران سرسخت و نیرومندند...»

و نیز در ترسیم سیمای «عباد الرحمان» قرآن کریم، دوازده فضیلت اخلاقی ـ که مقام والای عباد الرحمان بودن را برای انان به ارمغان آورده است ـ بر می‌شمارد و نخستین آنها را مشی (کنشها و واکنش‌ها ی) متواضعانه عبادالرحمان می‌داند:

«وَ عِبَادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرضِ هَوْناً.» (فرقان/63)

 «بندگان (خاص) خدای رحمان،کسانی هستند که آرام و بی‌تکبر بر زمین راه می‌روند.»

بخشی از راز و حکمت نکوهیده بودن و زشتی تکبر را شاید بتوان در این نکته سراغ گرفت که از بارزترین پیایند‌های تکبر، گسترش خشونت رفتاری و تصادم‌ها و افزایش اختلاف، شقاق و ناهنجاری‌های اجتماعی و گسست شیرازه وحدت اجتماعی براثر این خشونت‌ها و اصطکاک‌هاست، چه انسان مغرور، خود را در جایگاه برتر از دیگران می‌پندارد و در تعامل و ارتباط با دیگران ـ هرچند که بکوشد، باز هم ناخودآگاه و غیر ارادی ـ رفتار فرادستانه در پیش می‌گیرد و مایه رنجش دیگران می‌شود و بازخورد آن، واکنش‌های همسان و مقابله به مثل زنجیروار است که حیات، تعاون و همزیستی سالم جامعه بشری را تهدید و گاه نابود می‌کند. در حدیثی از امیر مؤمنان، علی(ع) آمده است:

«میوه درخت تواضع محبت و میوه (تلخ) تکبر، دشنام و ناسزاگویی مردم است.»(27)

 از این رهگذر است که پیشوایان فکری و اجتماعی، به ویژه رهبران روحانی و آسمانی، نیازمند آنند که در گام نخست روح و جان خود را از تکبر و غرور پالوده و به آرایه تواضع و فروتنی ببارایند چه از آن سبب که در جذب و جلب پیروان به این سرمایه اخلاقی اعتمادسازی نیاز دارند و چه به دلیل آن که؛ رفتار‌های انسان‌ها، بازتاب دریافت‌های اوست؛ تکبر و خود برتر بینی، برآیند خطای معرفتی و شناخت انسان متکبر از جایگاه و موقعیت خود در عالم هستی است؛ انسان که فراخنای عالم هستی و عظمت آفریدگار جهان را در نیافته و بی‌خبر از آن است که نقش و موقعیت او، در نسبت سنجی با سایر پدیدارهای مکشوف و دست یافته‌های عالم، از نسبت ذره با کهکشان کوچکتر است، چه رسد از مقایسه با بخش‌های بزرگتر و ناپیدای هستی و نیز آفریدگار این همه، که فراتر از ادراک و توصیف است، انسان که خود و جهان را ـ دست کم به فراخور وسع و اندیشه بشری ـ چنان که هست در نیابد، دچار خطای در رفتار با دنیا و انسان‌های پیرامون خویش می‌گردد. از حانب دیگر، شناخت درست و دریافت‌های مطابق با واقعیت‌های عالم هستی، کنش‌های متعادل و متواضعانه را در پی می‌آورد. از همین روست، که هریک از انسان‌ها به پیمانه شناخت و دریافت فراخنای هستی و جلال و عظمت پروردگار عالم، خضوع و افتادگی دارند، قرآن کریم می‌گوید:

«إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ غَفُورٌ.» (فاطر/28)

«از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او می‌تر سند آری خداوند ارجمند و آمرزنده است.»

تواضع و فروتنی عالمان مؤمن، به خضوع و بندگی در برابر پروردگار عالم، پایان نمی‌پذیرد، بل در تعامل با بندگان خدا و سایر انسان‌ها نیز پدیدار می‌گردد و بخشی از سیره رفتاری آنان می‌شود. بدان سان که امام علی(ع) در وصف پروا پیشگان فرمود:

«ومشیهم التواضع...»(28)

«خط مشی و سیره پروا پیشگان تواضع است.»

در گام دوم و مرتبه پیشینی، این رهبران، نیازمند آنند که پیروان خود را از رذیلت کبر و نخوت، برحذر دارند و بپیرایند تا بتوانند ملت و امت سالم، متحد، مهربان و صمیمی، تربیت کنند.

براساس آن چه آمد، قرآن کریم، پیامبر را انسان ملایم، متواضع و فروتن معرفی می‌کند؛ مشورت و نظرخواهی رسول خدا از تمام اصحاب و یاران در مسائل اجتماعی و عرفی که در بحث پیشین بدان اشارت رفت افزون بر حرمت‌گذاری به آرای دیگران، نشان دهنده تواضع و فروتنی شخص مشورت گیرنده نیز هست، به ویژه آن که شخص مشورت خواه، در جایگاه فرازمند رسالت قرار داشته باشد. خداوند، ضمن تأیید نرم خویی، تواضع و فروتنی پیامبر، دستیابی آن حضرت به چنان سیره و منش را هدیه‌ای از خود و عامل محبوبیت و نفوذ وی در دل‌ها می‌شمارد و بر نقش کارکردی و پیش برنده‌ی عامل تواضع و ملایمت در انقلاب و رسالت اسلامی پیامبر، چندان پای می‌فشارد که نبود آن را برابر و مساوی با شکست نهضت نبوی و ناکامی اسلام و قرآن معرفی می‌کند:

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ...» (آل عمران/159)

«به (برکت) رحمت الهی، در برابر آنان [= مردم] نرم خوی و مهربان شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می‌شدند.»

در دو آیه دیگراز کلام وحیانی، با تعبیر همسان، خداوند پیامبرش را به آغوش گشودن ـ که نهایت تواضع و فروتنی عزت مدارانه است ـ در برابر مؤمنان فرمان می‌دهد:

«وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِلْمُؤْمِنِینَ.» (حجر /88)

«و بال (عطوفت) خود را برای مؤمنان فرود، آر.»

«وَاخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ.» (شعراء/215)

 «و بال و پر خود را برای مؤمنانی که از تو پیروی می‌کنند بگستر.»

«خفض» بر وزن «خشم» به معنای پایین آوردن و «جناح» به مفهوم بال است. خفض جناح کنایه از تواضع آمیخته با محبت، سرشار از مهربانی و خالص از نیاز و غرض است؛ بدان سان که مرغی، بر روی جوجه‌های خود، بال مهر و مادری، می‌گستراند. این تعبیر، غیر از این مورد، با اندک تفاوتی تنها در شیوه برخورد فرزندان با پدران و مادران پیر و کهن سال که شدیداً آسیب پذیر و زود رنج هستند آمده و به فرزندان توصیه شده است که با والدین خویش «خفض جناح» داشته با شند:

«وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ» (اسراء/24)

«و بال‌های خود را در برابر آن دو (پدر و مادر) از محبت و لطف، فرود آر.» (و تواضع آمیخته با احترام و محبت دربرابر آنان داشته باش.»

بدین ترتیب و با تأمل در مفهوم خفض جناح و موارد کاربرد قرآنی آن، می‌توان ژرفنای شیوه رفتار به غایت متواضعانه (خفض جناح) رسول خدا با امت را ـ که بی‌گمان مدل کامل همان طر حی است که قرآن کریم ارائه داده است ـ دریافت.

 
پی‌نوشت‌ها

      

1. مغنیه، محمد الجواد، التفسیر الکاشف،چاپ سوم، بیروت، دارالعلم للملاین، 1981م، ج 7، ص 387.

2. زمخشری، محمود، الکشاف عن حقایق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، افست، قم، نشر ادب حوزه، بی‌تا، ج 3، ص 531.

3 و 4. سیوطی، عبدالرحمان، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق دکتر محمد ابوالفضل ابراهیم، چاپ دوم، قم، منشورات رضی،1367ش، ج 2، ص 256.

5. تفسیر الکشاف، ج 4، ص 514.

6. طوسی، محمد، تبیان فی تفسیرالقرآن، تحقیق و تصحیح احمد حبیب قصیر العاملی، بیروت، 385-460 ش،ج 10، ص 75.

7. النووی،صحیح مسلم، بیروت ـ لبنان، دارالکتاب العربی،1407 ش، ج 1، ص 746.

8 و 9. تفسیر الکاشف، ج 7، ص 387.

10. مطهری، مرتضی، درس‌هایی از قرآن، قم،1360، ص 23 و 24.

11. مطهری ، مرتضی، سیره نبوی، تهران، انتشارات صدرا، 1361.

12. نهج البلاغه، حکمت 176.

13. تبیان، ج 10، ص 372.

14. کراجکی، کنز العمال، خ 5818، به نقل: ری شهری، محمد، میزان الحکمه، چاپ اول، قم، مکتب الاعلام الاسلامی،1362 ش، ج 9، ص 670.

15. همان، ج 9، ص 671.

16. مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم، مدرسه امام علی ابن ابیطالب، 1381، ج 2، ص 447.

17. البابی، مصطفی، سیرة النبی، مصر، 1355 ش، 2/25/26.

18. یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، مترجم: محمد ابراهیم آیتی، چاپ دوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، ج 2، ص 394ـ395.

19. اخلاق در قرآن، ج 2، ص 455، به نقل از: الاصول من الکافی، ج 1، ص 154 و تفسیر روح البیان، ج 1، ص 257.

20. کارن ارمسترانگ، محمد، ترجمه کیانوش حشمتی، چاپ اول، تهران، حکمت،1383، ص 55.

21. نهج البلاغه، خ 96.

22. اخلاق در قرآن ، ج 1، ص 393.

23. کلینی، محمد، الاصول من الکافی، تصحح و تحقیق: علی اکبر غفاری، چاپ پنجم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1363، ج 1، ص 390 و بصائر الدرجات، ص 410.

24 و 25. بغدادی، آلوسی، روح المعانی، بیروت  ـ  لبنان، احیاء التراث العربی،1405 ش، 22/170.

26. مطهری، مرتضی، سیره نبوی، چاپ اول، تهران، انتشارات صدراء،1361، ص150.

27. مکارم شیرازی، ناصر، اخلاق در قرآن، چاپ دوم، قم، مدرسة الامام علی ابن ابو طالب(ع) ج2، ص 75.

28. نهج البلاغه، خ 193.

29 و30. لسان العرب، ماده رحمت.

31. المفردات فی غریب القرآن، ماده رحمت.

32.تفسیر الکشاف، ج 1، ص 8.

33. طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، قم، مؤسسه انتشارات اسماعیلیان، 1391ه‍.ق، ج 1، ص 18.

34. نهج البلاغه، خ 177.

35. صحاح اللغة، مادة رأفت.

36. اقرب الموارد، مادة رأفت.

37. قاموس قرآن، ماده رأفت.

38. المیزان فی تفسیر القرآن،ج 1، ص18.

39. النهایه، ماده رأفت.

40. صحاح اللغه، ماده عالم.

41. اقرب الموارد، ماده عالم.

42. فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، مفاتیح الغیب، چاپ سوم، افست، قم، 1363.






















۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۵۰ ۰ نظر موافقین ۰
سایبر

نکته های زیبای قرآنی

 نکته درباره قرآن

1 . این نکته راشنیده اید که «هر کس در دوران جوانی قرآن را قرائت کند در حالی که به آن ایمان دارد، قرآن با گوشت و خونش آمیخته می شود» . فکر آن که قرآن در رگ های انسان بگردد و در سینه او بطپد، آدمی را به وجد می آورد . جالب آن جاست که این خصوصیت، فقط در مورد جوانان آمده است و این فرمایشی از امام صادق (ع) است .

2 . این نکته را هم بشنوید که قرآن به دو صورت نازل شده است; یک بار در بیست و سوم ماه مبارک رمضان، از لوح محفوظ خداوند به سوی کعبه انزال یافت و یک بار دیگر به صورت تدریجی و طی بیست و سه سال، از خداوند به جبرئیل و از جبرئیل به پیامبر اکرم (ص) تنزیل پیدا کرد . نکته جالب آن که چون کلمه انزال برای فرود آمدن دفعی و کلمه تنزیل برای نزول تدریجی استفاده می شود، در سوره قدر، مصدر انزال مشاهده می شود .

3 . آیا می دانید امید بخش ترین آیه قرآن کدام است؟ این مطلب را امام علی (ع) به نقل از رسول خدا (ص) بیان فرماید: «امید بخش ترین آیه قرآن، آیه 114 سوره هود است » . اگر به امید نیاز دارید، به سراغ قرآن بروید و این آیه را با اشتیاق جست و جو کنید .
12 نکته درباره قصه های قرآنی

1 . بنا به تحقیق، 208 قطعه داستانی در قرآنی مجید آمده است که برخی ادامه برخی دیگر می باشند و بعضی از آنها نیز کامل و مستقل می باشند .

2 . 63 سوره از 114 سوره قرآن کریم، حاوی قصه و حکایتی است و این یعنی آن که بیش از نیمی از سوره های قرآن، با هنر قصه پردازی به انتقال پیام خود پرداخته اند .

3 . بیشترین قصه های قرآنی ابتدا در سوره اعراف و پس از آن بقره می باشند و سوره آل عمران در رتبه سوم قرار دارد .

4 . بیشترین داستان های قرآنی درباره حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل و فرعونیان است . پس از آن، بالاترین آمار متعلق به داستان های حضرت ابراهیم (ع) و داستان های حضرت عیسی (ع) و مادرش حضرت مریم (ع) است .

5 . هیچ یک از داستان های قرآنی براساس خیال پردازی یا شخصیت های فرضی نیست و همه قصه های قرآن واقعیت داشته اند و در واقع، روایتی الهی از یک رویداد حقیقی می باشند .

6 . گروهی از داستان های قرآن با استفهام تقدیری آغاز می شوند . این نوع استفهام، یکی از صنایع ادبی در فن داستان نویسی است که مخاطب را تشویق می کند تا قصه را پی گیری نماید; (طه/9 و ص/20) . در این روش معمولا داستان با این مقدمه آغاز می شود: «آیا این خبر را شنیده اید که ...» .

7 . گروهی از داستان های قرآنی با روش نوین (چکیده نویسی) آغاز می شود; یعنی قبل از شروع متن اصلی داستان، در جملات کوتاهی چکیده و هدف اصلی داستان می آید و سپس از ایجاد آمادگی ذهنی، به اصل مطلب پرداخته می شود . به عنوان نمونه، به آیات 10 تا 20 سوره اعراف - داستان آفرینش - مراجعه نمایید .

8 . گاهی از همین روش به صورت معکوس استفاده شده است ; یعنی ابتدا داستان اصلی آورده شده، سپس به بیان خلاصه و چکیده آن پرداخته شده است تا در جمع بندی به خواننده کمک نماید; (آل عمران/59) .

9 . شیوه قرآن در بیان قصه های عاشقانه بسیار لطیف و عبرت انگیز است . در قرآن کریم سعی شده است تا با مسائل عشقی به صورت سمبلیک و اشاره وار برخورد شود و از ارائه جزئیات یا به زبان آوردن صریح و زننده، خودداری شود . با خواندن داستان یوسف و زلیخا، این نکته را در خواهید یافت .

10 . یک نکته جالب در داستان های قرآنی، شکسته شدن حصار زمان است . گاهی حتی یک داستان در دل داستان دیگر آورده می شود; در حالی که در زمان های مختلف رخ داده اند . این خصوصیت قرآن، باعث می شود تا انسان با دقت و موشکافی، سعی در چیدن صحیح قطعات مختلف این داستان ها نماید و تمرکز بیشتری پیداکند .

11 . نکته زیبای دیگر آن که در قصه های قرآنی، جایگاه خاص زنان و نقش تعیین کننده و محوری آنان در اغلب داستان های قرآنی است; (تحریم 10 و 11) . زنان در داستان های قرآنی، به وضوح معرفی می شوند و شخصیتی مستقل دارند .

12 . قرآن در جاهایی که می خواهد الگویی عمومی ارائه کند و یا اندرزی فراگیر در داستان های خود مطرح کند، از کلمات عامی مانند مردی از خاندان فرعون (مؤمن/28) یا زن لوط و زن نوح (تحریم/10) استفاده می کند .
8 نکته تربیتی در قرآن

1 . اگر قصد راهنمایی و تربیت کسی را دارید، در قدم اول از گفتار نرم و با محبت بهره گیرید; حتی اگر مخاطب شما فرعون سرکش یا سران لجوج کفار جاهلی باشند; (طه/44 و شعرا/215) .

2 . الف) گفتار رفتار آدمی در هر زمان و مکان، در حافظه الهی محفوظ است ; مراقب باشید; (لقمان/16 و کهف/30) .

ب) نسبت به انسان های اطرافت، احساس مسئولیت کن و آنها را از کارهای بد بازدار و به کارهای خوب تشویق کن . این لازمه استحکام یک پیکر است و بنی آدم اعضای یکدیگرند; (لقمان/17) .

ج) در رفتارهای اجتماعی دقت کن! مبادا با غرور رویت را از دیگران برگردانی یا مثل متبکران راه بروی ; مبادا تندرو و کندرو شوی ; میانه روی، بهترین روش است ; مراقب باش صدایت را بر سر کسی بلند نکنی و خلاصه در یک کلام، آدم باش ; (لقمان/18و19) .

3 . قرآن کریم به شدت با پیروی از جمع (خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو) و حرکت به دنبال اکثریت، مخالف است . قرآن می گوید: اگر بخواهی از اکثریت مردم فقط به این خاطر که اکثریت هستند، پیروی کنی، بدون شک از راه خدا دور می شوی ; همیشه با چشمان باز تصمیم بگیر; (انعام/116 و اسراء/36) .

4 . همیشه بزرگ ترها، بهترین حرف را نمی زنند و همیشه حرف گوش کنی و اطاعت از بزرگان، انسان را به سعادت نمی رساند . این پیام تربیتی قرآن است که حتی در اطاعت از بزرگان هم گوش و چشمت را باز کن که فردا فقط و فقط خودت پاسخ گوی اعمالت خواهی بود; نه بزرگ ترهایت; (احزاب/67) .

5 . علم بهتر است یا ثروت؟ جواب آن را در آیه 247 بقره پیدا خواهید کرد .

6 . امانت داری یکی از ارزشمندترین ارزش های قرآنی است . حضرت موسی (ع) را به خاطر امانتداری و قدرتش، در خانه حضرت شعیب پناه دادند; (قصص/26) و حضرت یوسف را به خاطر امانتداری وعلمش، بر خزانه مصر نشاندند; (یوسف/55) و حتی رسول خدا (ص) که از سوی خداوند برگزیده شد، مشهور به امانتداری و به محمد امین معروف بود .

7 . اگر می خواهید مخاطبان به سوی شما جذب شوند، ابتدا به خودتان بپردازید! روح خشک و سنگین و بی لطافت، هیچ گاه در امر تربیت موفق نمی شود . مهربانی، دلسوزی و رقت قلب را در خود بپرورید تا مردم بی آن که شما متوجه شوید، در اطراف شما جمع گردند; (آل عمران/159) .

8 . آیا دوست دارید که دشمن خود را به یک دوست تبدیل کنید؟ به هر بدی که در حق شما کرد، با خوبی پاسخ گویید . این را قرآن تجویز می کند; آیه 34 سوره فصلت را بخوانید!


10نکته در خصوص سلامتی در قرآن

1 . بخورید و بیاشامید ; اما به اندازه کافی و لازم ; زیرا پرخوری و زیاده روی، سلامت شما را به خطر می اندازد; (اعراف/31) .

2 . همه دردها و ناراحتی های خود را می توانید با قرآن ریشه کن سازید; قرآن بخوانید و به آن عمل کنید و با روح قرآن مرتبط و همنوا گردید تا همه سیستم های روح و جسم شما در تعادل مطلوب خود قرار گیرند; (یونس/57 و اسراء/82) .

3 . در فرهنگ قرآنی، این خداوند است که بیماری ها را شفا می دهد و دیگران، وسیله و واسطه اند ; (شعرا/80) .

4 . اصل اول در سلامتی و صحت غذاها به فرموده قرآن، آن است که حلال و پاکیزه باشند .

این گونه غذا، می تواند مقدمات سلامتی را در بدن انسان فراهم نماید; اما این که یک ماده خوراکی واحد با ترکیبات غذایی ثابت و مشخص، در اثر حلال یا حرام بودن، دارای آثار متفاوتی بر سلامت انسان گردد، بحث علمی بسیار عمیقی می طلبد; (نحل/114 و بقره 168) . حلال یعنی چیزی که ممنوعیت شرعی ندارد و طیب یعنی چیزی که موافق طبع سالم انسانی باشد .

5 . بهترین نحوه تغذیه برای سلامت انسان که مورد سفارش قرآن کریم است، خوردن صبحانه و شام است ; یعنی غذای روزانه در دو وعده اصلی در اول روز و آخر روز صرف گردد . این شیوه غذا خوردن بهشتیان است که در سوره مریم، آیه 62 آمده است .

6 . به فرمان قرآن، مؤمنان شایسته ترین افراد در استفاده از نعمت های الهی - مانند غذاهای پاکیزه - می باشند . خداوند می فرماید: چه کسی این غذاهای پاکیزه را بر شما حرام کرده است؟ این ها زیبایی های زندگی دنیاست که خداوند برای بهترین بندگانش خلق نموده است . پس از نعمت های خداوند استفاده کنید; (اعراف/32 و مائده/87 و 88) . به قول امام علی (ع)، خداوند همان قدر از حرام شمردن آن چه حلال نموده است، ناراحت می شود که حرام او را نادیده بگیرید و مانند یک امر حلال انجام دهید .

7 . جالب است بدانید که خداوند مستقیما در قرآن به خوردن گوشت و ماهی و میوه اشاره می کند و آنها را از نعمت های زندگی بخش الهی برمی شمارد و از ما می خواهد که از آنها بخوریم که به ترتیب در سوره مائده آیه 1 و 96، سوره نحل، آیه 14 و سوره مؤمنون آیه 19 آمده است .

8 . مسئله خوراک در قرآن، آن قدر مهم است که در یک آیه مستقیما فرمان داده شده است که انسان با دقت و تامل در غذایی که می خورد، بنگرد; (عبس/24) ; یعنی این که یک انسان قرآنی، باید در نحوه تغذیه خود، نهایت دقت را داشته باشد .

9 . خداوند در قرآن کریم خواب را یکی از عوامل سلامت و آرامش روح انسان برمی شمارد و آن را نعمتی قابل ستایش و آیه ای از آیات اعجازآمیز الهی معرفی می کند; (روم/23 و فرقان/47) .

10 . آیا می دانید در فرهنگ قرآنی، سخت ترین و ناگوارترین بیماری ها چیست؟ قرآن مستقیما به این بیماری اشاره نموده، آن را نام می برد . این بیماری، مرض قلب یا بیماری دل نام دارد; چون وقتی روح و دل فردی به این بیماری گرفتار شد، از شنیدن و دیدن و درک حقایق عاجز می شود و این بدترین وضعی است که یک انسان پیدا می کند; (اعراف/179 و توبه/125) .


11 نکته روانشناسی در قرآن

1 . از دیدگاه قرآن، سه نوع شخصیت اساسی وجود دارد; مؤمن، کافر و منافق ; (آیات 2 تا 20 سوره بقره) .

2 . شخصیت های مؤمن، خود دارای سه درجه شخصیتی می باشند ; آنان که به خود ظلم می کنند، آنان که میانه رو هستند و آنان که پیشتازانند; (فاطر/32) .

3 . مشخصه بارز شخصیت کافر آن است که دل و اندیشه اش را قفل کرده است و راهی برای نفوذ هیچ حرف تازه و اندیشه متفاوتی نگذاشته است و به همین دلیل، از درک حقایق عاجز است .

4 . خصوصیت بارز شخصیت منافق از دیدگاه قرآن، دوگانگی ریشه ای در ظاهر و باطن است; به همین دلیل، مبتلا به شک و تردید و عدم قدرت تصمیم گیری و ناتوانی در قضاوت می شود; (بقره/8 تا 20 و منافقون) .

5 . در قرآن کریم، در آیات فراوانی از اندوه، علل ایجاد کننده آن و راه های برطرف ساختن آن سخن رفته است . گاهی اندوه فراق را با دیدار و گاهی اندوه فقر را با بشارت و گاهی اندوه رسول خدا (ص) را به دلداری حضرت حق، درمان نموده است .

6 . در دیدگاه قرآن، ترس دو نوع است ; ترس پسندیده و ترس ناپسند ; ترس پسندیده، همان ترس از خداوند و عدالت اوست که منجر به اصلاح رفتار می شود; (انفال/2) و ترس ناپسند، اضطرابی شدید با علت مشخصی است که تسلط بر نفس را از بین می برد و باید با آن مبارزه شود; (احزاب/10 و 11) .

7 . از نظر قرآن دو نوع خشم وجود دارد; خشم مفید و متعادل و خشم مخرب و نابهنجار ; خشم متعادل، راهی برای رسیدن به هدف در مواقع لزوم است و خشم مخرب را باید درمان کرد . قرآن کریم با توصیه به صبر و پاسخ گویی با عمل نیک و با وعده بهشت و پاداش اخروی، به وسیله سفارش به بخشش و عفو، یادآوری قدرت و خشم خداوند و ... به درمان بیماری سلامتی سوز خشم و عصبانیت پرداخته است .

که به ترتیب در سوره شوری، آیه 43، فصلت، آیه 34، آل عمران ، آیات 133 و 143، شوری، آیات 36 و 37 و نور، آیه 22 بیان شده است .

8 . در قرآن به سه نوع از مکانیسم های دفاعی - روانی اشاره شده است که عبارتند از: فرافکنی (منافقون/4)، دلیل تراشی (بقره/11 و 12) و واکنش سازی (بقره/204 و 205 و منافقون/4) .

9 . در فرهنگ قرآن یکی از راه های مؤثر و اساسی روان درمانی، استفاده از مواعظ و اندرزهای قرآنی است; (یونس/57) .

10 . در روش روان درمانی قرآنی، ایمان، تولید امنیت درونی و آرامش می نماید; (انعام/82 و رعد/28) .

11 . یاد خدا، آرام بخش دلهاست ; (رعد/28) .


10 نکته از دانشمندان درباره قرآن

1 . گوته، شاعر و نویسنده معروف آلمانی می گوید: سالیان دراز کشیشان از خدا بی خبر، ما را از پی بردن به حقایق قرآن مقدس و عظمت آورنده آن دور نگه داشتند; اما هر قدر که ما قدم در جاده علم و دانش نهادیم و پرده تعصب را دریدیم، عظمت احکام مقدس قرآن، بهت و حیرت عجیبی در ما ایجاد نمود . به زودی این کتاب توصیف ناپذیر، محور افکار مردم جهان می گردد!

2 . آلبرت انیشتاین که نیازی به معرفی ندارد، می گوید: قرآن کتاب جبر یا هندسه نیست; مجموعه ای از قوانین است که بشر را به راه صحیح، راهی که بزرگ ترین فلاسفه و دانشمندان دنیا از تعریف و تعیین آن عاجزند، هدایت می کند .

3 . ویل دورانت، دانشمند امریکایی شرق شناس، می گوید: در قرآن، قانون و اخلاق یکی است . رفتار دینی در قرآن، شامل رفتار دنیوی هم می شود و همه امور آن از جانب خداوند و به طریق وحی آمده است . قرآن در جان های ساده عقایدی آسان و دور از ابهام پدید می آورد که از رسوم و تشریفات ناروا آزاد است .

4 . پروفسور آرتور آربری که یکی از مترجمان مشهور قرآن به زبان انگلیسی است، می گوید: زمانی که به پایان ترجمه قرآن نزدیک می شدم، سخت در پریشانی به سر می بردم; اما قرآن آنچنان آرامش خاطری به من می بخشید که برای همیشه به خاطر خواهم داشت . من در حالی که مسلمان نیستم، قرآن را خواندم تا آن را درک کنم و به تلاوت آن گوش دادم تا مجذوب آهنگ های نافذ و مرتعش کننده اش شوم و تحت تاثیر آهنگش قرار گیرم و به کیفیتی که مسلمانان واقعی و نخستین داشتند، نزدیک گردم تا آن را بفهمم .

5 . لئوتولستوی، نویسنده معروف روسی می گوید: هر کس که بخواهد سادگی و بی پیرایگی اسلام را دریابد، باید قرآن مجید را مورد مطالعه قرار دهد . در قرآن قوانین و تعلیمات حقیقی و احکام آسان و ساده برای عموم بیان شده است . آیات قرآن به خوبی بر مقام عالی اسلام و پاکی روح آورنده اش گواهی می دهد .

6 . دکتر هانری کربن، اسلام شناس معروف فرانسوی، سخن جالبی درباره قرآن دارد . وی می گوید: اگر قرآن خرافی بود و از جانب خداوند نبود، هرگز جرات نمی کرد که بشر را به علم و تعقل و تفکر دعوت کند . هیچ اندیشه ای به اندازه قرآن محمد (ص) انسان را به دانش فرا نخوانده است تاآن جا که نزدیک به نه صد و پنجاه بار در قرآن، از علم و عقل و فکر سخن رفته است .

7 . ارنست رنان، فیلسوف معروف فرانسوی می گوید: در کتابخانه من هزاران جلد کتاب سیاسی ، اجتماعی، ادبی و ... وجود دارد که هر کدام را بیش از یک بار نخوانده ام; اما یک جلد کتاب هست که همیشه مونس من است و هر وقت خسته می شوم و می خواهم درهایی از معانی و کمال به رویم باز شود، آن را مطالعه می کنم . این کتاب، قرآن - کتاب آسمانی مسلمانان - است .

8 . ناپلئون بناپارت، امپراطور فرانسه می گوید: امیدوارم آن زمان دور نباشد که من بتوانم همه دانشمندان جهان را با یکدیگر متحد کنم تا نظامی یکنواخت، فقط براساس اصول قرآن مجید که اصالت و حقیقت دارد و می تواند مردم را به سعادت برساند، ترسیم کنم . قرآن به تنهایی عهده دار سعادت بشر است .

9 . مهاتما گاندی، رهبر فقید هند هم اعتقاد داشت: از راه آموختن علم قرآنی، هر کس به اسرار وحی و حکمت های دین، بدون داشتن هیچ خصوصیت ساختگی دیگری پی می برد . در قرآن هیچ اجباری برای تغییر دین و مذهب انسان ها دیده نمی شود . قرآن به راحتی می گوید: هیچ زور و اکراهی در دین وجود ندارد .

10 . ژان ژاک روسو، متفکر و روان شناس مشهور فرانسوی، برداشت منحصر به فردی از قرآن دارد; او می گوید: بعضی از مردم بعد از آن که مقدار کمی عربی یاد گرفتند، قرآن را خوانده، اما درست درک نمی کنند . اگر می شنیدند که محمد (ص) با آن کلام فصیح و آهنگ رسای عربی آن را می خواند، هر آینه به سجده می افتادند و ندا می کردند: ای محمد عظیم! دست ما را بگیر و به محل شرف و افتخار برسان . ما به خاطر یاری تو حاضریم که جان خویش را فدا سازیم! !

منابع:

1 . مدخل، سید عباس قائم مقامی .

2 . مبین، مجله قرآن پژوهی، شماره 5 .

3 . قرآن و روانشناسی، عثمان نجاتی .

4 . سیمای خانواده در قرآن، زهرا برقعی .

5 . شیوه جذب جوانان از دیدگاه قرآن، غلامرضا متقی .

6 . قرآن از دیدگاه 114 دانشمند، محمد مهدی علیقلی .

7 . دانستنیهای قرآن، مصطفی اسرار .

8 . قرآن و علوم پزشکی، حسن رضارضایی .

۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۰:۱۲ ۱ نظر موافقین ۰
سایبر